عشق در مدرسه
#عشق_در_مدرسه
Part15
مامان ا.ت: دخترم پاشو برو به خدمتکار ها بگو با قهوه و شکلات و شیرینی و ابمیوه بیارن
ا.ت: باشه مامان
مامان ته: ته تو ام باهاش برو یکم باهم اشناشین
ته:آها باش(ذوقق)
ا.ت: مامان بعدش میریم اتاقم
مامان ا.ت: باش
منو ته راه افتادیم به سمت آشپزخونه به خدمتکار ها گفتم وسایل پذیرائی رو ببرن بعدش رفتیم ت اتاقم
ته: ا.ت چ اتاق بزرگ و زیبایی داری
ا.ت: ممنون
ا.ت: چ خوب ک خانوادهامون همدیگرو میشناسن
ته: چرا چ فرقی به حالمون میکنه
ا.ت: ته واقعا نمیدونی؟؟(خنده شیطانی)
ته: به هر حال ک من نمیخام باهات ازدواج کنم(ریز ریز میخنده)
ا.ت: یعنی چی چرا باید باهام ازدواج نکنی
ته: شاید برام مثل ی خوشگذرونی هستی
ا.ت: چ...چی؟؟حتما داری شوخی میکنی
ته: چرا باید شوخی کنم
وقتی به ا.ت اینو گفتم اخم کرد انگار خیلی ناراحت شده بود بعدش پاشد از اتاق رفت
ته: ا.ت کجا میری اصلا ولش چرا باید ناز تورو بکشم برو
ا.ت: وقتی ته گف براش مثل ی خوشگذرونی هستم خیلی ناراحت شدم یعنی اون فقط برا خوشگذرونی منو میخاس ولی من واقعا اونو دوست داشتم
ته: میدونم ناراحت شد ولی وقتی عکس ا.ت رو ک......
یوری🦋
Part15
مامان ا.ت: دخترم پاشو برو به خدمتکار ها بگو با قهوه و شکلات و شیرینی و ابمیوه بیارن
ا.ت: باشه مامان
مامان ته: ته تو ام باهاش برو یکم باهم اشناشین
ته:آها باش(ذوقق)
ا.ت: مامان بعدش میریم اتاقم
مامان ا.ت: باش
منو ته راه افتادیم به سمت آشپزخونه به خدمتکار ها گفتم وسایل پذیرائی رو ببرن بعدش رفتیم ت اتاقم
ته: ا.ت چ اتاق بزرگ و زیبایی داری
ا.ت: ممنون
ا.ت: چ خوب ک خانوادهامون همدیگرو میشناسن
ته: چرا چ فرقی به حالمون میکنه
ا.ت: ته واقعا نمیدونی؟؟(خنده شیطانی)
ته: به هر حال ک من نمیخام باهات ازدواج کنم(ریز ریز میخنده)
ا.ت: یعنی چی چرا باید باهام ازدواج نکنی
ته: شاید برام مثل ی خوشگذرونی هستی
ا.ت: چ...چی؟؟حتما داری شوخی میکنی
ته: چرا باید شوخی کنم
وقتی به ا.ت اینو گفتم اخم کرد انگار خیلی ناراحت شده بود بعدش پاشد از اتاق رفت
ته: ا.ت کجا میری اصلا ولش چرا باید ناز تورو بکشم برو
ا.ت: وقتی ته گف براش مثل ی خوشگذرونی هستم خیلی ناراحت شدم یعنی اون فقط برا خوشگذرونی منو میخاس ولی من واقعا اونو دوست داشتم
ته: میدونم ناراحت شد ولی وقتی عکس ا.ت رو ک......
یوری🦋
۳.۱k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.