𝚙𝚊𝚛𝚝⁸
𝚙𝚊𝚛𝚝⁸
بابا از اتاق رفت بیرون و شروع کردم به گریه کردن....
جیهوپ ویو
امروز خواستم برم پیش یونگی و ا.ت ببینم رابطه ی پدر دختریشون چجوریه
سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت عمارت یونگی تا اینکه رسیدم و رفتم تو که دیدم شوگا با لباس خونی نشسته رو مبل و داره سیگار میکشه
& ا.ت کجاس؟
شوگا. جایی که باید باشه
&چه بلایی سرش اوردی؟
شوگا. خودش بهتر میدونه
&تو لیاقتشو نداری من میبرمش پیش خودم تا چند روز پیش من بمونه
شوگا شونه هاشو به علامت به من چه تکون داد دیگه حرفی نزدم و رفتم تو اتاق ا.ت که دیدم ا.ت داره گریه میکنه
&سلام ا.ت چی شده؟
ا.ت......
&اون بز تورو زده؟
ا.ت. اره
&اشکالی نداره ، میخوای بیای پیش من؟
ا.ت. اگه من بیام پس بابا چی
&بابا خودش میمونه اینجا
ا.ت. باشه
&پس وسایلتو جمع کن بریم(لبخند)
ا.ت. باشه
ا.ت وسایلشو جمع کرد و دستش رو گرفتم و رفتیم پایین
ا.ت ویو
&ما داریم میریم
رفتم بابا رو بقل کردم
ا.ت. خدافظ بابا
شوگا......خدافظ
رفتیم سوار ماشین عمو هوپی شدیم و رفتیم خونشون
& بورا عزیزم مهمون داری
(علامت بورا^)
^سلام عزیزم، وایی این دختر یونگیه؟
&اره
ا.ت. سلام
^سلام بیاین تو
دست عمو هوپی رو گرفتم و رفتم داخل
&ا.ت این پسرم یون هو هست
ا.ت. سلام یون هو
(علامت یون هو£)
£سلام ا.ت
ا.ت. خاله میشه بگین اتاق من کجاس؟
^یون هو میشه راهنماییش کنی؟
£باشه مامان
£همراهم بیا ا.ت
ا.ت. باشه
همراهش رفتم و رفتم تو یه اتاق که کلن صورتی بود وسایلمو چیدم و از اتاقم اومد بیرون
و....
بابا از اتاق رفت بیرون و شروع کردم به گریه کردن....
جیهوپ ویو
امروز خواستم برم پیش یونگی و ا.ت ببینم رابطه ی پدر دختریشون چجوریه
سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت عمارت یونگی تا اینکه رسیدم و رفتم تو که دیدم شوگا با لباس خونی نشسته رو مبل و داره سیگار میکشه
& ا.ت کجاس؟
شوگا. جایی که باید باشه
&چه بلایی سرش اوردی؟
شوگا. خودش بهتر میدونه
&تو لیاقتشو نداری من میبرمش پیش خودم تا چند روز پیش من بمونه
شوگا شونه هاشو به علامت به من چه تکون داد دیگه حرفی نزدم و رفتم تو اتاق ا.ت که دیدم ا.ت داره گریه میکنه
&سلام ا.ت چی شده؟
ا.ت......
&اون بز تورو زده؟
ا.ت. اره
&اشکالی نداره ، میخوای بیای پیش من؟
ا.ت. اگه من بیام پس بابا چی
&بابا خودش میمونه اینجا
ا.ت. باشه
&پس وسایلتو جمع کن بریم(لبخند)
ا.ت. باشه
ا.ت وسایلشو جمع کرد و دستش رو گرفتم و رفتیم پایین
ا.ت ویو
&ما داریم میریم
رفتم بابا رو بقل کردم
ا.ت. خدافظ بابا
شوگا......خدافظ
رفتیم سوار ماشین عمو هوپی شدیم و رفتیم خونشون
& بورا عزیزم مهمون داری
(علامت بورا^)
^سلام عزیزم، وایی این دختر یونگیه؟
&اره
ا.ت. سلام
^سلام بیاین تو
دست عمو هوپی رو گرفتم و رفتم داخل
&ا.ت این پسرم یون هو هست
ا.ت. سلام یون هو
(علامت یون هو£)
£سلام ا.ت
ا.ت. خاله میشه بگین اتاق من کجاس؟
^یون هو میشه راهنماییش کنی؟
£باشه مامان
£همراهم بیا ا.ت
ا.ت. باشه
همراهش رفتم و رفتم تو یه اتاق که کلن صورتی بود وسایلمو چیدم و از اتاقم اومد بیرون
و....
۳.۶k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.