عشق اجباری "پارت ۹"
عشق اجباری "پارت ۹"
با لبخند سوار ماشین شد ، این لبخند بخاطر دیدن دوستاش به وجود اومده بود .. حتما دلیلش اینه وگرنه پیش من اصلا نمیخنده .. حین راه سکوت بود که هیونجین سکوت رو شکوند
هیونجین ؛ ساکتی
بدون نگاه کردن بهش جواب دادم
رز : باید خوشحال باشم که دارم بزور میرم خونه یکی ؟
هیونجین : نمیخوام زیاد درمورد این موضوع حرف بزنیم ! از الان بگم آزادی هرجا عشقت کشید برو ، بخور ، بخواب اما .. باید مواظب باشی که هیچکسی نباید از زیر زبونت نقشه مارو بیرون بکشه ..
متعجب گقتم
رز : مگه جز مامان و بابات کس دیگه ایم هست ؟!
هیونجین ؛ اهوم..اون خونه پر از افراد خطرناکیه برای تو ! از الان بگم دشمن داری پس سعی کن قاطی یک بحثی نشی تا بعدا دردسر بشه
رز : انگار دارم خواب میبینم..لعنت تو این شانس..
پوزخندی زد
هیونجین : حداقل..حوصله ات سر نمیره
حرصی حواب دادم
رز : منظورت چیه ؟
هیونجین : بعدا میفهمی ..
صدای موزیک رو زیاد کرد و دیگه هیچی نگفتیم...
با لبخند سوار ماشین شد ، این لبخند بخاطر دیدن دوستاش به وجود اومده بود .. حتما دلیلش اینه وگرنه پیش من اصلا نمیخنده .. حین راه سکوت بود که هیونجین سکوت رو شکوند
هیونجین ؛ ساکتی
بدون نگاه کردن بهش جواب دادم
رز : باید خوشحال باشم که دارم بزور میرم خونه یکی ؟
هیونجین : نمیخوام زیاد درمورد این موضوع حرف بزنیم ! از الان بگم آزادی هرجا عشقت کشید برو ، بخور ، بخواب اما .. باید مواظب باشی که هیچکسی نباید از زیر زبونت نقشه مارو بیرون بکشه ..
متعجب گقتم
رز : مگه جز مامان و بابات کس دیگه ایم هست ؟!
هیونجین ؛ اهوم..اون خونه پر از افراد خطرناکیه برای تو ! از الان بگم دشمن داری پس سعی کن قاطی یک بحثی نشی تا بعدا دردسر بشه
رز : انگار دارم خواب میبینم..لعنت تو این شانس..
پوزخندی زد
هیونجین : حداقل..حوصله ات سر نمیره
حرصی حواب دادم
رز : منظورت چیه ؟
هیونجین : بعدا میفهمی ..
صدای موزیک رو زیاد کرد و دیگه هیچی نگفتیم...
۱۳.۴k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.