روباه و زاغ

روباه و زاغ

کلاغی به شاخی جای‌گیر

به منقار بگرفته قدری پنیر

یکی روبهی بوی طعمه شنید

به پیش آمد و مدح او برگزید

بگفتا: «سلام ای کلاغ قشنگ!

که آیی مرا در نظر شوخ و شنگ!

اگر راستی بود آوای تو

به‌ مانند پرهای زیبای تو!

در این جنگل اکنون سمندر بودی

بر این مرغ‌ها جمله سرور بودی!»

ز تعریف روباه شد زاغ، شاد

ز شادی بیاورد خود را به‌ یاد

به آواز خواندن دهان چون گشود

شکارش بیافتاد و روبه ربود

بگفتا که: «ای زاغ این را بدان

که هر کس بود چرب و شیرین‌زبان

خورد نعمت از دولت آن کسی

که بر گفت او گوش دارد بسی

هم‌اکنون به‌ چربی نطق و بیان

گرفتم پنیر تو را از دهان


 شعر در واقع ترجمه‌ی منظوم ایرج میرزا است از شعر شاعر فرانسوی قرن هفدهم یعنی «ژان دو لافونتن»، 
#کوپیولیسم
دیدگاه ها (۱)

طبقات اجتماعی در مقطع معینی از حیات تاریخی خویش از احزاب سنت...

جوونی بدترین جای قصه ی زندگیه!تو جوونی کم کم دنیا رو می فهمی...

#باطن_و_ظاهر حقا که باطن دین "دل رحمی" است ‌. تو اگه دل رحم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط