جنگل یوسانگ
#جنگل یوسانگ
#پارت ۶
همه توی اتاق کارکنان کنار هم نشسته بودن و بعضی صحبت می کردند و اندکی خواب و کوک و گروهش به دنبال نقشه ی فرار
لاهی و دکتر نامجون هم دنبال راهی برای آرامش بیمار ها بودن در ها رو قفل کرده بودن
و کسی از بیماران خبر نداشت
_ببین یونگ باید از هر چی اینجا هست برای ساختن یه بلندی استفاده کنیم
_اوک ولی شب برامون خطرناکه و روز همه هستن
کوک خندید و نگاهی به یونگ کرد
_چی میگی این داستان همش چرته محضه
لاهی تصمیم صحبت با مردم رو گرفت بلند شد و ایستاد
_اول از همه من یک پلیسم مردم میدونم این شرایط زیادی سخته اما خب این بیماری هم مثل کرونا میگذره
یکی از وسط جمع داد زد
_هوی ما که سالمین بزارین بریم
لاهی به طرف مرد چرخید و لب زد
_دستور اینطور صادر شده
توجه کنین افراد مبتلا قبل تبدیل تشنگی شدید دارند و افرادی که حداقل یک بار هار شدند زیر ناخون هاشون خونی و گاهی مردمک چشمهاشون کوچک میشه
اینها تموم حرف ها بود تغذیه نداریم فردا برای جمع آوری تغذیه به سوپر مارکت میریم کی با من میاد؟
سکوت کل جمعیت رو بر گرفت
کوک خنده ای زد
اون دختر احمقی چیزی بود تک و تنها اینجا برای این مردم
سرش رو تکون داد به دو طرف و نگاهی به دختر کرد
_اگه خواستین بیاین فردا صبح بیاین ورودی اصلی ساختمان
و به سمت جای خوابش رفت
_هیونگ یه نقشه
سامونگ فریاد کشید که کوک دستش رو روی دهنش گذاشت
_مرض چیه؟
_عوم هوم هوم
_چی زر زدی؟
تازه یاد دستش افتاد و اون رو برداشت
سامونگ هوفی کشید و جوابش رو داد
_ما فردا می تونیم با اون دختر خارج بشیم به بهونه غذا و بعد فرار کنیم و از اینجا بریم
همه با هم برقی در چشم هاشون ظاهر شد
_بلاخره عقلت کشید گلم آفرین
تمام نقشه رو مرور کردن و به سراغ خواب رفتن
اما تقریبا ۲ نصفه شب بود که صدای وحشتناکی همه رو بیدار کرد همه ترسیده در جاشون جمع شدن
لاهی بلند شد و تفنگش رو در دست گرفت
اما کوک اون رو عقب کشید
_اینجا مرد هست
لاهی متعجب از رفتار کوک عقب کشید و کوک با لگد محکمی به پیشواز در رفت که لاهی جلوش رو گرفت
_در رو لازم داریم ها!
کوک که انگار تازه متوجه وضعیت شده بود آروم در رو باز کرد و اسلحه رو به سمت در گرفت
_لعنتی!
...
#بی تی اس
#پارت ۶
همه توی اتاق کارکنان کنار هم نشسته بودن و بعضی صحبت می کردند و اندکی خواب و کوک و گروهش به دنبال نقشه ی فرار
لاهی و دکتر نامجون هم دنبال راهی برای آرامش بیمار ها بودن در ها رو قفل کرده بودن
و کسی از بیماران خبر نداشت
_ببین یونگ باید از هر چی اینجا هست برای ساختن یه بلندی استفاده کنیم
_اوک ولی شب برامون خطرناکه و روز همه هستن
کوک خندید و نگاهی به یونگ کرد
_چی میگی این داستان همش چرته محضه
لاهی تصمیم صحبت با مردم رو گرفت بلند شد و ایستاد
_اول از همه من یک پلیسم مردم میدونم این شرایط زیادی سخته اما خب این بیماری هم مثل کرونا میگذره
یکی از وسط جمع داد زد
_هوی ما که سالمین بزارین بریم
لاهی به طرف مرد چرخید و لب زد
_دستور اینطور صادر شده
توجه کنین افراد مبتلا قبل تبدیل تشنگی شدید دارند و افرادی که حداقل یک بار هار شدند زیر ناخون هاشون خونی و گاهی مردمک چشمهاشون کوچک میشه
اینها تموم حرف ها بود تغذیه نداریم فردا برای جمع آوری تغذیه به سوپر مارکت میریم کی با من میاد؟
سکوت کل جمعیت رو بر گرفت
کوک خنده ای زد
اون دختر احمقی چیزی بود تک و تنها اینجا برای این مردم
سرش رو تکون داد به دو طرف و نگاهی به دختر کرد
_اگه خواستین بیاین فردا صبح بیاین ورودی اصلی ساختمان
و به سمت جای خوابش رفت
_هیونگ یه نقشه
سامونگ فریاد کشید که کوک دستش رو روی دهنش گذاشت
_مرض چیه؟
_عوم هوم هوم
_چی زر زدی؟
تازه یاد دستش افتاد و اون رو برداشت
سامونگ هوفی کشید و جوابش رو داد
_ما فردا می تونیم با اون دختر خارج بشیم به بهونه غذا و بعد فرار کنیم و از اینجا بریم
همه با هم برقی در چشم هاشون ظاهر شد
_بلاخره عقلت کشید گلم آفرین
تمام نقشه رو مرور کردن و به سراغ خواب رفتن
اما تقریبا ۲ نصفه شب بود که صدای وحشتناکی همه رو بیدار کرد همه ترسیده در جاشون جمع شدن
لاهی بلند شد و تفنگش رو در دست گرفت
اما کوک اون رو عقب کشید
_اینجا مرد هست
لاهی متعجب از رفتار کوک عقب کشید و کوک با لگد محکمی به پیشواز در رفت که لاهی جلوش رو گرفت
_در رو لازم داریم ها!
کوک که انگار تازه متوجه وضعیت شده بود آروم در رو باز کرد و اسلحه رو به سمت در گرفت
_لعنتی!
...
#بی تی اس
۲.۰k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.