p00
&ات مث جت رفت اونارو شست نشست خورد
_چش شده این
&زنگ در خونه رو زدن تهیونگ رفت باز
_آچا خوش آمدی
^ممنون
_ات داخل رو مبله
^آها باش مرسی
^ات
*اچاا
^سلاممممم
*بیا بریم تو اتاق
^باش
&ات وآچا باهم نشستن رو تخت کلی باهم حرف زدن
*خاله ایی ببین پچه ام چقدر بزرگ شده
^آخ خاله قربونش بره
^اما نمیخوای به تهیونگ بگی
*اون وقتی باهم رابطه داشتیم بعدش گفت بره برام قرص بخره یعنی ممکنه پچه نخواد به خاطر همین بهش نمیگم
^اوک من خیلی خسته شدن میرم دیگه
*باش پسبزار تا پایین باهات بیام
^نه تو بخوابخودم میرم
&آچا از اتاق آمد بیرون که تهیونگ دستشو کشید بردش تو حیاط که صداها به گوشات نرسه
^ترسیدم
_ببخشید ازت یه سوال دارم ات چرا اینطوری شده
^......
_آچا میدونم همچی رو میدونی پس بهم بگو
^اوک ات حامله اس اما میترسه تو پچه نخوای به خاطر همین بهت نمیگه
_ها؟
^من باید برم.
_باش
.........................
ویو ات
*گشنم شد رفتم پایین دم در یخچال چیزی بر دارم بخورم
_چرا بهم نگفتی
*چیوبهت نگفتم
_اینکه حامله ای
*آب دهنمو قروت دادم
*فک .. می..کرد..م ت...پچ..ه نمی.....خوای
_چرا همچین فکری کردی
*چون تو بود از رابطمون گفتی برات قرص بگیرم گفتم شاید تو نخوای خب
_منم فکر میکردم تو پچه نمیخوای که بهت گفتم
*تهیونگ من معذرت میخوام ازایم به بعد هیچی ازت قایم نمیکنم قول میدم
_باشه بیا بقلم
&تهیونگ ات و بلند کرد گذاشت رو اپن
_باید برای اینکه ببخشمت کاری کنی
*چکار کنم
_بوسم کن
*ها؟
_بوسم کن
&ات صورت تهیونگ رو قاب کرد و شروع کرد بوس کردنش تهیونگ هم کاریمیکرد تا اینکه ات زد رد شونه تهیونگ چون نفس کم آورده بود
_بازم میخوام
*نچ خوابم میاد منو بیار پایین میخوام برم
_یا خودم میبرمت یا نمیارمت پایین
*بیارم
_نچ
*خب باش ببرم
&تهیونگ و ات براید استایل بقل کرد برد گذاشت رو تخت خودشم رفت کنارش
_خیلی خیلی دوست دارم
*منم خیلی خیلی خیلی عاشقتم
_ولی میدونی تو خیلی خلی
*یا چرا
_چرا فکرکردی من پچه دوست ندارممن برل پچه جون میدم
*معذرت خواهی که کردم
_خب بابا
.................................
دوسال بعد
*سویونا شمعت رو فوت کن
*تهیونگ کمکش کن
*هوووو یک سالگیت مبارککککک
و اونابه خوبی و خوشی زندگی کردن
_چش شده این
&زنگ در خونه رو زدن تهیونگ رفت باز
_آچا خوش آمدی
^ممنون
_ات داخل رو مبله
^آها باش مرسی
^ات
*اچاا
^سلاممممم
*بیا بریم تو اتاق
^باش
&ات وآچا باهم نشستن رو تخت کلی باهم حرف زدن
*خاله ایی ببین پچه ام چقدر بزرگ شده
^آخ خاله قربونش بره
^اما نمیخوای به تهیونگ بگی
*اون وقتی باهم رابطه داشتیم بعدش گفت بره برام قرص بخره یعنی ممکنه پچه نخواد به خاطر همین بهش نمیگم
^اوک من خیلی خسته شدن میرم دیگه
*باش پسبزار تا پایین باهات بیام
^نه تو بخوابخودم میرم
&آچا از اتاق آمد بیرون که تهیونگ دستشو کشید بردش تو حیاط که صداها به گوشات نرسه
^ترسیدم
_ببخشید ازت یه سوال دارم ات چرا اینطوری شده
^......
_آچا میدونم همچی رو میدونی پس بهم بگو
^اوک ات حامله اس اما میترسه تو پچه نخوای به خاطر همین بهت نمیگه
_ها؟
^من باید برم.
_باش
.........................
ویو ات
*گشنم شد رفتم پایین دم در یخچال چیزی بر دارم بخورم
_چرا بهم نگفتی
*چیوبهت نگفتم
_اینکه حامله ای
*آب دهنمو قروت دادم
*فک .. می..کرد..م ت...پچ..ه نمی.....خوای
_چرا همچین فکری کردی
*چون تو بود از رابطمون گفتی برات قرص بگیرم گفتم شاید تو نخوای خب
_منم فکر میکردم تو پچه نمیخوای که بهت گفتم
*تهیونگ من معذرت میخوام ازایم به بعد هیچی ازت قایم نمیکنم قول میدم
_باشه بیا بقلم
&تهیونگ ات و بلند کرد گذاشت رو اپن
_باید برای اینکه ببخشمت کاری کنی
*چکار کنم
_بوسم کن
*ها؟
_بوسم کن
&ات صورت تهیونگ رو قاب کرد و شروع کرد بوس کردنش تهیونگ هم کاریمیکرد تا اینکه ات زد رد شونه تهیونگ چون نفس کم آورده بود
_بازم میخوام
*نچ خوابم میاد منو بیار پایین میخوام برم
_یا خودم میبرمت یا نمیارمت پایین
*بیارم
_نچ
*خب باش ببرم
&تهیونگ و ات براید استایل بقل کرد برد گذاشت رو تخت خودشم رفت کنارش
_خیلی خیلی دوست دارم
*منم خیلی خیلی خیلی عاشقتم
_ولی میدونی تو خیلی خلی
*یا چرا
_چرا فکرکردی من پچه دوست ندارممن برل پچه جون میدم
*معذرت خواهی که کردم
_خب بابا
.................................
دوسال بعد
*سویونا شمعت رو فوت کن
*تهیونگ کمکش کن
*هوووو یک سالگیت مبارککککک
و اونابه خوبی و خوشی زندگی کردن
۲۰.۲k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.