*بسم الله*

*بسم الله*
دیشب نمیدونم چرا ولی دوباره حسسسابی دلم برات تنگ شد .. یادِ اون روز افتادم ک بهت گفتم التماسِ دعا برادر ! توعم گفتی چرا مگه چه خبره ؟؟؟ اون موقع نه من میدونستم چه خبره ، نه تو !
امروز ک اومدم پیشت .. اون سنگو ک دیدم ... انگاری ک جامونده دلم اونجا ..
نمیدونم چی بگم ..
ک امسال عید ، سه تا جایِ خالی تو خونه مامان بزرگ داریم !
محمدحسین، بِرادِر ! هوامو داری ؟؟؟ محمد حسین حالمون اصن خوب نیستا .. میخندیم ولی از گریه بد تره خنده هامون ! امشب شما خوشحالین ! با بابابزرگ و زندایی زهرا .. سلامِ ما رو بهشون برسون !
محمد حسین ..
محمد حسین ..
بارونو بغل کردم ببین ... فکر نمی کردم بری...
جات خالیه خعلی !
یادم باش .. برام دعا کن .. سلامِ همه مونو برسون ..
عیدتم مبارک !
راستی ! امسال تو از دستِ خودِ خودِ بابابزرگ عیدیتو می گیریا ! حواست هس ؟؟؟ پارسال یادته عید چقد ناراحت بودی ک بابابزرگ نیس ؟؟؟ امسال عید ، ما ناراحتیم ک تو نیستی ، بابابزرگ نیس ، زندایی زهرا نیس !!!
خیلی دلم تنگه ..
خییلیییییی ...
پ.ن : دعا . دعا . دعا
#آرومه_دل
#دریا
#بارونو_بغل_کردم
#مسیح
#آرش
#محمد_حسین
#بابا_بزرگ_حسن
#کربلایی_ها