لحظهء خلقت من، حال خدا خوب نبود
لحظهء خلقت من، حال خدا خوب نبود
ورنه در خاطر من اين همه آشوب نبود
گِل من را به غم غربت چشم تو سرشت
از الست مست توام، صحبت مشروب نبود
مُهر عشق تو به پيشاني من خورد و زدند
قسمتت جز به من خسته كه منسوب نبود!
دين من، مذهب من، خندهء زيباي تو شد
مثل من هيچ كسى دلخوش و پاكوب نبود
آرزوى همه بودي و شدي حسرت من!
آنچه امروز شد، آن روز كه مكتوب نبود
عذر تقصير! اگر دل به نگاهت بستم
عشق من! آينه چون چشم تو مجذوب نبود
تو شدي سهم من از ماترك ملك پدر!
آن زماني كه دلي عاشق محبوب نبود
اينچنين بي كس و تنها و پريشانم اگر
لحظهء خلقت من حال خدا خوب نبود...
#محمدباقر_الستی
ورنه در خاطر من اين همه آشوب نبود
گِل من را به غم غربت چشم تو سرشت
از الست مست توام، صحبت مشروب نبود
مُهر عشق تو به پيشاني من خورد و زدند
قسمتت جز به من خسته كه منسوب نبود!
دين من، مذهب من، خندهء زيباي تو شد
مثل من هيچ كسى دلخوش و پاكوب نبود
آرزوى همه بودي و شدي حسرت من!
آنچه امروز شد، آن روز كه مكتوب نبود
عذر تقصير! اگر دل به نگاهت بستم
عشق من! آينه چون چشم تو مجذوب نبود
تو شدي سهم من از ماترك ملك پدر!
آن زماني كه دلي عاشق محبوب نبود
اينچنين بي كس و تنها و پريشانم اگر
لحظهء خلقت من حال خدا خوب نبود...
#محمدباقر_الستی
۱.۴k
۰۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.