*شیرین*
*شیرین*
نفس سرزنش بار نگاهم می کرد ومریم با دلسوزی
نفس: من جای امیر بودم می زدم تو سرت خون بالا بیاری
مریم: نفس....
نفس : نفس وکوفت نفس وزهر مار حالا بکش .حالا فهمیدی بهش حسی داری خانم
- بس کن نفس
مریم : راس میگه دیگه
- حتما رفته الان سه هفته شده وازش خبر ندارم
نفس : چی بگم بهت شیرین .پسره مثله بچه آدم اومده میگه دوست دارم بیام خواستگاری تو میگی نه
نفس راست می گفت چرا انقدر ترسیدم بلند شدم وگفتم : میخوام تنها باشم انقدرم این موضوع به روم نیار نفس
منتظرشون نموندم وقدم زنان راه افتادم بغض داشت خفه ام می کرد مخصوصا تو این هوای ابری از بارون متنفر بودم انقدر حواسم پرت بود که متوجه بوق ماشین نشدم از ترس تکون نمی خوردم یهو انگار از زمین کنده شدم حتا قدرت جیغ کشیدنم نداشتم
- شیرین ...شیرین ...خوبی
چشام باز کردم از دیدنش انقدر خوشحال شدم که نفهمیدم چیکار می کنم دستام رو محکم دور کمرش انداختم وزدم زیر گریه
- شیرین ...
- امیر بخدا نمی خواستم اون حرف بزنم ...منو ببخش ...من دوست دارم
- آروم باش عزیزم
دستهام دور کمرش باز کرد ولبخند مهربونی زد یه مرده که رد می شد خندش گرفته بود خجالت کشیدم مثله همیشه اروم راه می رفت ومن دنبالش ولی اینبارفرقش این بود دست سردم تو دستای گرمش بود وقتی نشستیم تو ماشینش مات نگاش می کردم هیچی نمی گفت دستهام رو تو دستای گرمش گرفته بود وآروم ماساژ می داد
- چقدر سردی
لباسهاش همه مشکی بود مثله همیشه با ته ریش همیشگی
- چرا تنهایی راه افتادی تو خیابونا
چرا نگام نمی کرد
- اصلا تو این دنیا نبودی
می خواستم حرف بزنم نمی تونستم
- اگه ماشینه می خورد بهت چی
تو دلم خدا خدا می کردم سرشو بلند کنه تا چشاش رو ببینم .ببینم که دلخور نیست .این دیگه چه حسی بود ؟! چرا دیگه ازش نمی ترسیدم
یهو دنیا غرق بارون شد نگاهش رو به بیرون دوخت به هر سختی بود صداش کردم
- امیر
روشو برگردوند طرف من وتو چشام نگاه کرد چقدر چشاش غمگین بود بغضم ترکید وسیل اشک رو گونه هام روان شد متحیر نگام می کرد یهو دستامو رها کرد ترس ریخت تو دلم حرکات ورفتارم دست خودم نبود منتظر بودم حرف بارم کنه ولی بر عکس تصورم شد .
با سر انگشتهاش اشکهام پاک کرد وگفت : هیچ وقت جلو من گریه نکن
کشیدم تو بغلش اروم
- امیر
- جان امیر
- دوست دارم
سرمو راست کردم نگاش کردم لبخند زد تو چشاش خیره شدم
چشاشو بست چشامو بستم چه سکوت قشنگی بود فقط صدای دلنواز بارون بود
نفس سرزنش بار نگاهم می کرد ومریم با دلسوزی
نفس: من جای امیر بودم می زدم تو سرت خون بالا بیاری
مریم: نفس....
نفس : نفس وکوفت نفس وزهر مار حالا بکش .حالا فهمیدی بهش حسی داری خانم
- بس کن نفس
مریم : راس میگه دیگه
- حتما رفته الان سه هفته شده وازش خبر ندارم
نفس : چی بگم بهت شیرین .پسره مثله بچه آدم اومده میگه دوست دارم بیام خواستگاری تو میگی نه
نفس راست می گفت چرا انقدر ترسیدم بلند شدم وگفتم : میخوام تنها باشم انقدرم این موضوع به روم نیار نفس
منتظرشون نموندم وقدم زنان راه افتادم بغض داشت خفه ام می کرد مخصوصا تو این هوای ابری از بارون متنفر بودم انقدر حواسم پرت بود که متوجه بوق ماشین نشدم از ترس تکون نمی خوردم یهو انگار از زمین کنده شدم حتا قدرت جیغ کشیدنم نداشتم
- شیرین ...شیرین ...خوبی
چشام باز کردم از دیدنش انقدر خوشحال شدم که نفهمیدم چیکار می کنم دستام رو محکم دور کمرش انداختم وزدم زیر گریه
- شیرین ...
- امیر بخدا نمی خواستم اون حرف بزنم ...منو ببخش ...من دوست دارم
- آروم باش عزیزم
دستهام دور کمرش باز کرد ولبخند مهربونی زد یه مرده که رد می شد خندش گرفته بود خجالت کشیدم مثله همیشه اروم راه می رفت ومن دنبالش ولی اینبارفرقش این بود دست سردم تو دستای گرمش بود وقتی نشستیم تو ماشینش مات نگاش می کردم هیچی نمی گفت دستهام رو تو دستای گرمش گرفته بود وآروم ماساژ می داد
- چقدر سردی
لباسهاش همه مشکی بود مثله همیشه با ته ریش همیشگی
- چرا تنهایی راه افتادی تو خیابونا
چرا نگام نمی کرد
- اصلا تو این دنیا نبودی
می خواستم حرف بزنم نمی تونستم
- اگه ماشینه می خورد بهت چی
تو دلم خدا خدا می کردم سرشو بلند کنه تا چشاش رو ببینم .ببینم که دلخور نیست .این دیگه چه حسی بود ؟! چرا دیگه ازش نمی ترسیدم
یهو دنیا غرق بارون شد نگاهش رو به بیرون دوخت به هر سختی بود صداش کردم
- امیر
روشو برگردوند طرف من وتو چشام نگاه کرد چقدر چشاش غمگین بود بغضم ترکید وسیل اشک رو گونه هام روان شد متحیر نگام می کرد یهو دستامو رها کرد ترس ریخت تو دلم حرکات ورفتارم دست خودم نبود منتظر بودم حرف بارم کنه ولی بر عکس تصورم شد .
با سر انگشتهاش اشکهام پاک کرد وگفت : هیچ وقت جلو من گریه نکن
کشیدم تو بغلش اروم
- امیر
- جان امیر
- دوست دارم
سرمو راست کردم نگاش کردم لبخند زد تو چشاش خیره شدم
چشاشو بست چشامو بستم چه سکوت قشنگی بود فقط صدای دلنواز بارون بود
۱۱.۲k
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.