فیک ران ۱
فیک ران _۱
خب عزیزان چون حوصله ام گاییده این فیکو مینویسم
ات دختره افسرده ای بود که خانواده ی پولدار داشت
زندگیش خیلی بد بود و خانوادش بهش محله سگ نمیدادن.برای همین یه روز با یمقدار پولی که داشت از خونه فرار کرد و رفت خونهی دوستش.
ویو خونه دوسته ات
ماهی:پس تا یمدت پیشه من میمونی
ات:مجبورم
ماهی:بغل کردن ات*اشکال نداره
ات:بغل*مرسیییی
ماهی:خب ولش بریم غذا بخوریم
ات:باشه
نویسنده
خب رفتین غذا خوردین و بعدش فیلم دیدین
و چون حوصلتون گاییده بود رفتین بیرون «ساعت ۱۰:۳۰ شبه»
ماهی:خب بریم تو پارک قدم بزنیم
ات:اره بریم
*درحاله قدم زدن*
... :هی شما دوتا
ات:کی بود؟
ماهی:ن...نمیدونم*ترسیده*
ران:این موقع شب برای قدم زدن تو پارک خطرناک نیست
ات:تو کی هستی دیگه... چرا لباسات خونیه ی؟
ران:ران هایتانی هستم و شما
ات:من اتم...
ریندو اومد*
ریندو:هی تو چی اسمت چیه*اشاره به ماهیرو
ماهی:م... من ما.. ماهیرو هستم
ذهنه ماهیرو:ژوووون چه جذابه
رین:خب... ما شما دوتارو میبریم
ماهی ات:چیییی
ران:همینکه شنیدی... سوار شین*اشاره به ماشین
اهم خب دیگه حوصله ندارم
خب عزیزان چون حوصله ام گاییده این فیکو مینویسم
ات دختره افسرده ای بود که خانواده ی پولدار داشت
زندگیش خیلی بد بود و خانوادش بهش محله سگ نمیدادن.برای همین یه روز با یمقدار پولی که داشت از خونه فرار کرد و رفت خونهی دوستش.
ویو خونه دوسته ات
ماهی:پس تا یمدت پیشه من میمونی
ات:مجبورم
ماهی:بغل کردن ات*اشکال نداره
ات:بغل*مرسیییی
ماهی:خب ولش بریم غذا بخوریم
ات:باشه
نویسنده
خب رفتین غذا خوردین و بعدش فیلم دیدین
و چون حوصلتون گاییده بود رفتین بیرون «ساعت ۱۰:۳۰ شبه»
ماهی:خب بریم تو پارک قدم بزنیم
ات:اره بریم
*درحاله قدم زدن*
... :هی شما دوتا
ات:کی بود؟
ماهی:ن...نمیدونم*ترسیده*
ران:این موقع شب برای قدم زدن تو پارک خطرناک نیست
ات:تو کی هستی دیگه... چرا لباسات خونیه ی؟
ران:ران هایتانی هستم و شما
ات:من اتم...
ریندو اومد*
ریندو:هی تو چی اسمت چیه*اشاره به ماهیرو
ماهی:م... من ما.. ماهیرو هستم
ذهنه ماهیرو:ژوووون چه جذابه
رین:خب... ما شما دوتارو میبریم
ماهی ات:چیییی
ران:همینکه شنیدی... سوار شین*اشاره به ماشین
اهم خب دیگه حوصله ندارم
۳.۱k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.