« تُرا من چشم در راهم » نه مثل شعر نیمایی
« تُرا من چشم در راهم » نه مثل شعر نیمایی
شباهنگام و در ماتم ، میان خواب رؤیایی
نه در شاخ تلاجنها ، نه در یک سایه سنگین
نه با یک قلب افسرده ، به زیر چرخ مینایی
ترا من چشم در راهم ، سحر پهلوی نیلوفر
کنار بَستر شببو ، تو هم از شرق میآیی
همیشه با خودم هستی ، میان چشم و در سینه
تو را هر لحظه میفهمم ، تو یک احساس زیبایی
« عُزیزُم کاسٍهی چُشْمْم ، سُرایِت »، وای کم گفتم
تمام هستیم از تو ، شما یک قسمت از مایی
میان چشم پر اشکت ، که غَرقم کردی و رفتی
ولی من زندگی کردم ، در آن چشم اَهورایی
دلم میخواهد از راهی که رفتی باز برگردی
نه صبر و طاقتی مانده ، نه امیدی به فردایی
فقط این بار میپرسم ، جوابش را نمیدانم
« تو را من چشم در راهم » ، چرا آخر نمی آیی؟
#سید_قاسم_نظام
شباهنگام و در ماتم ، میان خواب رؤیایی
نه در شاخ تلاجنها ، نه در یک سایه سنگین
نه با یک قلب افسرده ، به زیر چرخ مینایی
ترا من چشم در راهم ، سحر پهلوی نیلوفر
کنار بَستر شببو ، تو هم از شرق میآیی
همیشه با خودم هستی ، میان چشم و در سینه
تو را هر لحظه میفهمم ، تو یک احساس زیبایی
« عُزیزُم کاسٍهی چُشْمْم ، سُرایِت »، وای کم گفتم
تمام هستیم از تو ، شما یک قسمت از مایی
میان چشم پر اشکت ، که غَرقم کردی و رفتی
ولی من زندگی کردم ، در آن چشم اَهورایی
دلم میخواهد از راهی که رفتی باز برگردی
نه صبر و طاقتی مانده ، نه امیدی به فردایی
فقط این بار میپرسم ، جوابش را نمیدانم
« تو را من چشم در راهم » ، چرا آخر نمی آیی؟
#سید_قاسم_نظام
۱.۹k
۱۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.