.

.
.
شب ولادت است....
ولی آرام تر....!
شب جشن است....
قبول...
ولی آرام تر....!
فردا روز پدر است....
اما لطفا آرام تر...
.
.
.
آرام تر جشن بگیرید و شادی کنید...
آرام تر هدیه بدهید.
.
.
و آرام تر گونه «پدر» را ببوسید
.
امشب هستند فرزندانی که چند روزیست گرمای آغوش پدر را از دست داده اند...
فرزندانی که پدرشان رفت تا دختر امیرالمومنین در امنیت باشد....
فرزندانی که پدرشان رفت تا شیعه امیرالمومنین در آرامش باشد...
.
.
از کدامشان بگویم....؟
از «کوثر» بگویم......؟ کوثر بیضایی که پدرش دو سال است دل های خیلی ها را برده و اشک چشم خیلی ها را جاری کرده و راه را به خیلی ها نشان داده
.
از «محمد هادی» بگویم....؟ محمد هادی نوروزی که پدرش «شیر سامرا» لقب گرفت چرا که مدافع حریم حضرت هادی و حضرت عسکری بود و دواعش رو به وحشت انداخته بود....پدری که حتی درحالی که تیر خورده بود باز هم ننشست تا مطمئن شود گلوله ای در خشاب اسلحه اش نمانده
.
از «زهرا و» بگویم...؟ زهرا و زینب یزدانی، دو دختر شهید «علی یزدانی» که از پیکرش فقط چند تکه برگشت....هواپیما های آمریکا به جای داعش مقر شیرمردان ایرانی را هدف قرار دادند
.
از «امیر حسین» بگویم...؟ امیر حسین آقاعبداللهی که از پدرش هیچ چیز برایش برنگشته به جز چند عکس.....پدری که آنقدر مقرب درگاه الهی شد که خداوند حتی پیکرش را هم خرید تا« عند ملیک مقتدر» ساکن شود...
.
.
.
کاش امشب در کنار تمام شادی ها و خنده ها یادی از فرزندانی بکنیم که فردای قیامت باید جوابگوی سال ها غربتشان باشیم....
.
.
خوشا آنان که زینب یارشان شد
صداقت در عمل گفتارشان شد
.
به عباس اقتدا کردند و رفتند
علمدار حسین سردارشان شد
.
.
#بماند_بقیه_اش