درخواستی
#درخواستی
پارت⁴
ویو ا٫ت
سریع وسایلمو برداشتم و از ماشین پیاده شدم سوییچ ماشینمو دادم دست خدمه دم در تا ماشینمو پارک کنه و خودم وارد رستوران شدن با چشمام دنبال رئیسم میگشتم که پیداش کردم بدو رفتنم سمتش:
(علامت ا٫ت+علامت رئیس ا٫ت&)
+رئیس..ببخشید..دیر که نکردم؟(یکم نفس نفس)
&چند دقیقه دیر کردی ولی خوشبختانه آقای کانگ(صاحب قرارداد)هنوز نرسیدن بیا بشینیم تا برسن(صندلی رو واسه ا٫ت میکشه عقب تا بشینه)
+ممنونم(میشینه روی صندلی)
چند دقیقه بعد یه آقایی با کت و شلوار خاکستری که بهش میخورد ⁵⁰ ساله باشه اومد سمتمون رئیسم با دیدنش از جاش پاشد حتما ایشون همون آقای کانگ هستن منم از جام پاشدم:
&خوش اومدین قربان(باهم دست میدن)
آقای کانگ:مچکرم آقای لی(رئیس ا٫ت)
&معرفی میکنم ایشون منشیم خانوم کیم ا٫ت هستن خانوم کیم ایشون آقای کانگ هستن یکی از مهم ترین شخصیت ها در زمینه تجارت
+از آشنایی باهاتون خوشبختم(دستشو سمتم دراز کرد متقابلا منم همین کارو کردم مشخص بود آدم خیلی مهمیه که رئیسم انقدر بهش احترام میزاره)
آقای کانگ:منم از آشنایی با همچین خانوم زیبایی خوشبختم خانوم کیم
+لطف دارین
نشستیم و قهوی سفارش دادیم همینجوری مشغول گفتگو راجب قرارداد بودیم که..وای نه...احساس کردم الانه که سکته کنم
ویو جیمین
داشتم همینجوری دنبالش میکردم که دم در یه رستوران ایستاد و با عجله رفت داخل منم ماشینمو روبروی رستوران پارک کردم و پیاده شدم دیوار رستوران شیشه ای بود و همین دیدمو به داخل رستوران راحت تر میکرد رفتم نزدیک تر که دیدم ا٫ت رفت سمت یه مردی این که همون مردس!همونی عوضی ای که اون شب رسوندش خونه..با صحنه بعدی که دیدم عصبانیتم ده برابر شد مردتیکه حرومزاده صندلی ا٫ت رو کشید عقب تا بشینه در همون حین متوجه نگاه های هیزش به ا٫ت شدم ا٫ت هم که اصلا متوجه نیست دیگه داشتم دیوونه میشدم میخواستم برم استخوناشو خورد کنم که یه مرد دیگه رفت سمتشون
اون به چه حقی دست زنمو میگیره هیچکس حق نداره به ا٫تم دست بزنه اون عوضی هم کنارشون نشست داشتم از عصبانیت منفجر میشدم یکم کرواتمو شل کردم و رفتم داخل سر یکی از میزا نشستم چند دقیقه بعد ا٫ت متوجه حضورم شد مشخص بود ترسیده و استرس گرفته
سعی کردم جلوی خشممو بگیرم چون اینجا رستوران لوکسی بود و همه اینجا منو میشناختن:
گارسون:آقای محترم؟
_با منی؟
گارسون:بله آقا گفتم چی میل دارین؟
_(همینجور که به ا٫ت زل زده بودم گفتم)یه لیوان آب
(گارسونه رفت یه لیوان آب اورد از عصبانیت کل آبو یه نفس خوردم)
حدود³⁰مین بود داشتن باهم حرف میزدن کل این مدت بزور خودمو کنترل کرده بودم که نرم تیکه تیکشون کنم.. بلاخره اون مرده پاشد رفت و فقط ا٫ت و رئیسش سر میز بودن که پاشدم رفتم سمتشون
ادامه دارد
پارت⁴
ویو ا٫ت
سریع وسایلمو برداشتم و از ماشین پیاده شدم سوییچ ماشینمو دادم دست خدمه دم در تا ماشینمو پارک کنه و خودم وارد رستوران شدن با چشمام دنبال رئیسم میگشتم که پیداش کردم بدو رفتنم سمتش:
(علامت ا٫ت+علامت رئیس ا٫ت&)
+رئیس..ببخشید..دیر که نکردم؟(یکم نفس نفس)
&چند دقیقه دیر کردی ولی خوشبختانه آقای کانگ(صاحب قرارداد)هنوز نرسیدن بیا بشینیم تا برسن(صندلی رو واسه ا٫ت میکشه عقب تا بشینه)
+ممنونم(میشینه روی صندلی)
چند دقیقه بعد یه آقایی با کت و شلوار خاکستری که بهش میخورد ⁵⁰ ساله باشه اومد سمتمون رئیسم با دیدنش از جاش پاشد حتما ایشون همون آقای کانگ هستن منم از جام پاشدم:
&خوش اومدین قربان(باهم دست میدن)
آقای کانگ:مچکرم آقای لی(رئیس ا٫ت)
&معرفی میکنم ایشون منشیم خانوم کیم ا٫ت هستن خانوم کیم ایشون آقای کانگ هستن یکی از مهم ترین شخصیت ها در زمینه تجارت
+از آشنایی باهاتون خوشبختم(دستشو سمتم دراز کرد متقابلا منم همین کارو کردم مشخص بود آدم خیلی مهمیه که رئیسم انقدر بهش احترام میزاره)
آقای کانگ:منم از آشنایی با همچین خانوم زیبایی خوشبختم خانوم کیم
+لطف دارین
نشستیم و قهوی سفارش دادیم همینجوری مشغول گفتگو راجب قرارداد بودیم که..وای نه...احساس کردم الانه که سکته کنم
ویو جیمین
داشتم همینجوری دنبالش میکردم که دم در یه رستوران ایستاد و با عجله رفت داخل منم ماشینمو روبروی رستوران پارک کردم و پیاده شدم دیوار رستوران شیشه ای بود و همین دیدمو به داخل رستوران راحت تر میکرد رفتم نزدیک تر که دیدم ا٫ت رفت سمت یه مردی این که همون مردس!همونی عوضی ای که اون شب رسوندش خونه..با صحنه بعدی که دیدم عصبانیتم ده برابر شد مردتیکه حرومزاده صندلی ا٫ت رو کشید عقب تا بشینه در همون حین متوجه نگاه های هیزش به ا٫ت شدم ا٫ت هم که اصلا متوجه نیست دیگه داشتم دیوونه میشدم میخواستم برم استخوناشو خورد کنم که یه مرد دیگه رفت سمتشون
اون به چه حقی دست زنمو میگیره هیچکس حق نداره به ا٫تم دست بزنه اون عوضی هم کنارشون نشست داشتم از عصبانیت منفجر میشدم یکم کرواتمو شل کردم و رفتم داخل سر یکی از میزا نشستم چند دقیقه بعد ا٫ت متوجه حضورم شد مشخص بود ترسیده و استرس گرفته
سعی کردم جلوی خشممو بگیرم چون اینجا رستوران لوکسی بود و همه اینجا منو میشناختن:
گارسون:آقای محترم؟
_با منی؟
گارسون:بله آقا گفتم چی میل دارین؟
_(همینجور که به ا٫ت زل زده بودم گفتم)یه لیوان آب
(گارسونه رفت یه لیوان آب اورد از عصبانیت کل آبو یه نفس خوردم)
حدود³⁰مین بود داشتن باهم حرف میزدن کل این مدت بزور خودمو کنترل کرده بودم که نرم تیکه تیکشون کنم.. بلاخره اون مرده پاشد رفت و فقط ا٫ت و رئیسش سر میز بودن که پاشدم رفتم سمتشون
ادامه دارد
۱۷.۹k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.