P50
《خب ، اینم از آخریش . تموم شد》
به صندلی تکیه دادی و نفس راحتی کشیدی.
《فکر نمی کردم انقدر کار سختی باشه. البته گیر دادنای زیادت هم توی طول کشیدنش بی تاثیر نبود》
همون موقع ریچارد حالت متفکری به خودش گرفت.
《ولی به نظرم هنوزم می شد یه آتلیه دیگه...》
وقتی دید که داری با حالت عصبی نگاهش می کنی، خندید.
《شوخی کردم. نمی خواد خفم کنی》
سرت رو با انگشتات ماساژ دادی.
《باور کن همه چیز خیلی عالیه. نیازی نیست انقدر حساس باشی》
《حضور تو باعث میشه همه چیز بی شک عالی باشه ملکه دوست داشتنیم》
ابراز محبتاش ساده ولی به شدت دلنشین بودن طوری که با هر کدومشون لبخند محوی روی صورتت نقش می بست.
《ولی واقعا این همه تشریفات و کار رو می تونن توی یک هفته انجام بدن؟》
《اره نگرانش نباش. فقط از همه چیز لذت ببر》
《با کمال میل!》
《آرایشتون هم تموم شد. می تونین برین برای عکاسی》
بلند شدی و تشکر کردی. واقعا کار آرایشگری که انتخاب کردی عالی بود. همه قسمت های ارایشت رو حد متعادل انجام داده بود. نه خیلی غلیط و نه خیلی ساده.
وارد سالن عکاسی شدی که چندین قسمت بود. هر قسمتی یک پس زمینه و مدل داشت که قرار بود همه مدل هارو امتحان کنین.
ریچارد هم از یکی از اتاق ها بیرون اومد. بیشترین تغییرش موهاش بود که برخلاف همیشه که به سمت بالا بودن، الان به سمت چپ کج شده بودن.
قبل اینکه چیزی بهم بگین، دختری که عکاستون بود گفت که جای قسمت اول وایستین.
رو به روی راه پله مارپیچ سفیدی وایستادین و طبق حرف یکی دیگه از عکاس ها چندتا از پله هارو بالا رفتی.
دامن لباس سفیدت رو یه مقدار بالا گرفتی و از یکی از پله ها پایین اومدی.
لباست رو دوست داشتی مخصوصا نگین هاش که از کمر تا گردنت اومده بود و همچنین توری که برای آستین ها استفاده شده بود.
دستت رو داخل دست ریچارد که نزدیک پله ها بود گذاشتی و اولین عکس گرفته شد.
《عالیه!》
چند ثانیه بعد کنار یه پیانو بودین. ژستی که بهتون گفتن رو گرفتین. خودت پشت پیانو نشستی و ریچارد هم از پشت بغلت کرد و سرش رو کنار موهات قرار داد.
بعد از این کار، جاتون رو عوض کردین. این دفعه ریچارد پشت پیانو نشست و تو کنارش به پیانو تکیه دادی و بهم خیره شدین و نور دوربین ها فضای اونجارو روشن کردن.
سلام. این هم پارت ۵۰. قراره امروز بازم پارت بذارم. می دونم خیلی پارت گذاشتنم طول میکشه ولی لطفا همچنان بخونین و نظراتتون رو بگین🙂🤍
به صندلی تکیه دادی و نفس راحتی کشیدی.
《فکر نمی کردم انقدر کار سختی باشه. البته گیر دادنای زیادت هم توی طول کشیدنش بی تاثیر نبود》
همون موقع ریچارد حالت متفکری به خودش گرفت.
《ولی به نظرم هنوزم می شد یه آتلیه دیگه...》
وقتی دید که داری با حالت عصبی نگاهش می کنی، خندید.
《شوخی کردم. نمی خواد خفم کنی》
سرت رو با انگشتات ماساژ دادی.
《باور کن همه چیز خیلی عالیه. نیازی نیست انقدر حساس باشی》
《حضور تو باعث میشه همه چیز بی شک عالی باشه ملکه دوست داشتنیم》
ابراز محبتاش ساده ولی به شدت دلنشین بودن طوری که با هر کدومشون لبخند محوی روی صورتت نقش می بست.
《ولی واقعا این همه تشریفات و کار رو می تونن توی یک هفته انجام بدن؟》
《اره نگرانش نباش. فقط از همه چیز لذت ببر》
《با کمال میل!》
《آرایشتون هم تموم شد. می تونین برین برای عکاسی》
بلند شدی و تشکر کردی. واقعا کار آرایشگری که انتخاب کردی عالی بود. همه قسمت های ارایشت رو حد متعادل انجام داده بود. نه خیلی غلیط و نه خیلی ساده.
وارد سالن عکاسی شدی که چندین قسمت بود. هر قسمتی یک پس زمینه و مدل داشت که قرار بود همه مدل هارو امتحان کنین.
ریچارد هم از یکی از اتاق ها بیرون اومد. بیشترین تغییرش موهاش بود که برخلاف همیشه که به سمت بالا بودن، الان به سمت چپ کج شده بودن.
قبل اینکه چیزی بهم بگین، دختری که عکاستون بود گفت که جای قسمت اول وایستین.
رو به روی راه پله مارپیچ سفیدی وایستادین و طبق حرف یکی دیگه از عکاس ها چندتا از پله هارو بالا رفتی.
دامن لباس سفیدت رو یه مقدار بالا گرفتی و از یکی از پله ها پایین اومدی.
لباست رو دوست داشتی مخصوصا نگین هاش که از کمر تا گردنت اومده بود و همچنین توری که برای آستین ها استفاده شده بود.
دستت رو داخل دست ریچارد که نزدیک پله ها بود گذاشتی و اولین عکس گرفته شد.
《عالیه!》
چند ثانیه بعد کنار یه پیانو بودین. ژستی که بهتون گفتن رو گرفتین. خودت پشت پیانو نشستی و ریچارد هم از پشت بغلت کرد و سرش رو کنار موهات قرار داد.
بعد از این کار، جاتون رو عوض کردین. این دفعه ریچارد پشت پیانو نشست و تو کنارش به پیانو تکیه دادی و بهم خیره شدین و نور دوربین ها فضای اونجارو روشن کردن.
سلام. این هم پارت ۵۰. قراره امروز بازم پارت بذارم. می دونم خیلی پارت گذاشتنم طول میکشه ولی لطفا همچنان بخونین و نظراتتون رو بگین🙂🤍
۴.۹k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.