فیک چرا تو

#فیک: چرا تو؟
        پارت هفتاد و سه☆

یونا: اوه بیخیال....
+عشق اولتـ... من بودم؟*ذوق*
_خب اره تویِ خر منو مجذوب خودت کردی ولی من نتونستم هنو بفهمم از چی تو خوشم اومد*خودشو میگیره*
+او جدی؟ خب لازم شد دیر بریم خونه هامون
_منظورت چیه؟
+یه سوال واقعا من عشق اولتم*باورش نمیشه*
_اره چیه؟ خودتم باورت نمیشه! أیگووو
<لِئو شکمو یونارو به خودش میچسبونه>
_لِئو.... بیـ...
<لِئو با انگشت اشارش جلو دهن یونارو میگیره>
°لباشو به لبای یونا نزدیک میکنه°
یونا: اینجا نمیشه*از دست لِئو فرار میکنه* درضمن نگفتی از کی؟
لِئو: پس بیا بریم یه جای خوب هوم؟
_بیخیال لِئو..... عیباباح*دست لِئو رو میگیره*
<لِئو یونارو میبره به یه ساختمونی>
لِئو: خوشامدی*لبخند*
یونا: اینجا کجاست؟
+اومم اینجا خونه دوستمه تنها زندگی میکنه الانم مسافرته
_اوه این خونه واسه یه نفر زیادی هم هس
+اوهوم
_خب؟ نمیگیی دارم نصف جون میشم
^لِئو به مبل اشاره میکنه^
_آه بیا نشستم حالا بگو
+اونروزی که صف صبحگاه داشتیمو تو قرار بود سخنرانی کنی رو یادته؟
_اونروز که گند زدم؟
+اره*خنده*همون روز که با تموم گندایی که زدی مث کسایی که مدال گرفته بودن از سکو اومدی پایین*خنده*
_حالا همچیم خنده دار نبودا.... عجب جاییم عاشق شدی پسرمم
+خب توچی؟
_اونروز که توپارک نزدیک بود به من حمله بشه
+پس شدم یع پا فرشته واس خودم*لبخند*
_هومم؟ فرشته*خنده*
+الان چرا میخندی؟
_هیچی فقط عاشقشم*اشکاش از شدت خنده داره درمیاد*
+عاشق چی؟*لبخند*
_اعتماد به سقفت*با دستاش اشکاشو پاک میکنه*
+عجبب پس عاشقمی؟
_یااا من گفتم عاشق اعتماد به سقفتم
+هوم؟ یعنی منو دوس نداری؟
_خودت میدونی خجالتیم..... نـ... نمیتونم بگم ولی میتونم بروز بـ... بدم چرا اینجوری نگام میکنی؟
+چجوری؟
_اومم...... فقط.... خیلی یاااا
+پس دخترکم خیلی خجالتیه هوم؟
<یونارو بغل میکنه و یونا هم پاهاشو دور شکم لِئو حلقه میکنه-همونجور که بچه رو میگیرن منظورم->
_چیه؟ دختر خجالتی بده..... درضمن خونه دوستت چیزی واسه خوردن نداره من گشنمه
+هومم نمیدونم ولی یه چیزی هست که دلم میخواد....
_هوم؟ چیه
مرسیی که حمایتم میکنین 💗🐣