صد کین زلیخایی از قافله ها دارم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
صـد  کیـن   زلیخــایی، از قــافلـه ها دارم
تا   یوسف  جــانم  را، در فاصلـه ها  دارم

هرچند که با یادش، دل یکسره درگیر است
از حســرت  دیدارش، این  شب گلـه ها دارم

تا  کاغــذ  احســـاسم، اشعار  نگاه  اوست
تا معجزه ی وصلـش، این باطلــه ها دارم

با تار شـب مـویم، هر حوصلــه را بستــم
صدشور و هوس را در این سلسله‌ها دارم

هرشب که در این ساحل، دلواپس فردایم
باز حسـرت چشمـش را، با اسکلـه ها دارم

گردیده  دعــای من، " یک روز  بیــاید او"
این خــواهش زیبــا را  در نافلــه ها دارم

#بهاره_کیانی



دیدگاه ها (۱)

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باده ی ناب میشَوَم، شِعر و کِتاب میشَوَمیِکسَر...

‎‌#دلتنگ غنچه ایم، بگو راه باغ کو؟خاموش مانده ایم، خدا را چر...

سر به جنگل می‌گذارد آسمان از دست عشقتتا که پشتش خم شود رنگین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط