شاهنامه ۱۱
#شاهنامه #۱۱
آن سه پسر با دانش و تجربه پدر به راه افتادند. پادشاه یمن آن ها را جایگاهی ویژه داد دخترانش را به نزد آن ها آورد.واز آن ها پرسید کدام دختر بزرگ تر و کدام کوچک تر و کدام میانه است؟ آن ها پاسخ را به درستی دادند
پس دخترانش را دور کرد و مجلس عیش به راه انداخت و تلاش کرد با خوراندن می، آن ها را از هوشیاری خارج کند اما پندهای فریدون سبب شد تا آن ها در این دام هم نیفتند سپس دستور داد برای آن سه پسر محلی را برای خواب فراهم کردند و با جادوگری پس از این که به خواب رفتند، کاری کرد که از سرما تلف شوند. اما باز هم دانش پدر به بر سرما چیره شدند. سحرگاهان که پادشاه یمن در شگفت ماند که آن ها زنده هستند و فهمید که چاره ندارد جز این که دخترانش را به آن ها بسپارد.
پادشاه یمن بارگاهی ساخت سه دختر زیباروی خود را بیاورد و به دست آن سه شاهزاده ی بزرگ سپرد ولی در دل از فریدون کینه داشت
وقتی پسران به کاخ فریدون برگشتند
اما چندی بعد پدروار و همچنان که سزاوار پادشاهان بزرگ است در حالی که گرز گاو پیکر را در دست داشت، با لشکری از فیل های جنگی و بزرگان لشکر که از پشت سر او می آمدند و گویی جهان در مشت او بود، به سمت آن ها آمد و شاهزاده ها چون =در را دیدند از اسب به زیر آمدند و به سمت او دویدند. خاک را بوسه دادند پدر هم دستشان را بگرفت و از آن ها به گرمی استقبال کرد و بنواختشان
پس.پدر پسران را بخواند وگفت اکنون تو که بزرگ تری نامت را «سلم» می گذارم چون از کام اژدها به دنبال سلامت بودی و در گریز درنگ نکردی.
و تو پسر وسطی ام که از هیچ نمی ترسی نامت را «تور» می گذارم ای شیر دلیر.
و تو پسر کوچکم که هم دلیری و هم باخرد، نامت را آن چنان که سزاوارت است «ایرج» می گذارم و آن گاه آن پری چهرگان را آوردند و فریدون برای هر یک نامی اختیار کرد.
زن سلم را «آرزو»، زن تور را «آزاده» و زن ایرج را «سهی» نام گذارد.
آن گاه ستاره شناسان را فراخواند تا طالع فرزندانش را بازگوید. در طالع سلم مشتری بود با کمان، در طالع تور دلاوری ها دید اما چون به طالع پسر کوچک تر رسیدند همه آشوب و جنگ بود و شاه جهان چون این طالع را دید بسیار اندوهگین شد که چرا روزگار با فرزند خردمندش چنین سر ناسازگاری دارد.
@hakimtoos
آن سه پسر با دانش و تجربه پدر به راه افتادند. پادشاه یمن آن ها را جایگاهی ویژه داد دخترانش را به نزد آن ها آورد.واز آن ها پرسید کدام دختر بزرگ تر و کدام کوچک تر و کدام میانه است؟ آن ها پاسخ را به درستی دادند
پس دخترانش را دور کرد و مجلس عیش به راه انداخت و تلاش کرد با خوراندن می، آن ها را از هوشیاری خارج کند اما پندهای فریدون سبب شد تا آن ها در این دام هم نیفتند سپس دستور داد برای آن سه پسر محلی را برای خواب فراهم کردند و با جادوگری پس از این که به خواب رفتند، کاری کرد که از سرما تلف شوند. اما باز هم دانش پدر به بر سرما چیره شدند. سحرگاهان که پادشاه یمن در شگفت ماند که آن ها زنده هستند و فهمید که چاره ندارد جز این که دخترانش را به آن ها بسپارد.
پادشاه یمن بارگاهی ساخت سه دختر زیباروی خود را بیاورد و به دست آن سه شاهزاده ی بزرگ سپرد ولی در دل از فریدون کینه داشت
وقتی پسران به کاخ فریدون برگشتند
اما چندی بعد پدروار و همچنان که سزاوار پادشاهان بزرگ است در حالی که گرز گاو پیکر را در دست داشت، با لشکری از فیل های جنگی و بزرگان لشکر که از پشت سر او می آمدند و گویی جهان در مشت او بود، به سمت آن ها آمد و شاهزاده ها چون =در را دیدند از اسب به زیر آمدند و به سمت او دویدند. خاک را بوسه دادند پدر هم دستشان را بگرفت و از آن ها به گرمی استقبال کرد و بنواختشان
پس.پدر پسران را بخواند وگفت اکنون تو که بزرگ تری نامت را «سلم» می گذارم چون از کام اژدها به دنبال سلامت بودی و در گریز درنگ نکردی.
و تو پسر وسطی ام که از هیچ نمی ترسی نامت را «تور» می گذارم ای شیر دلیر.
و تو پسر کوچکم که هم دلیری و هم باخرد، نامت را آن چنان که سزاوارت است «ایرج» می گذارم و آن گاه آن پری چهرگان را آوردند و فریدون برای هر یک نامی اختیار کرد.
زن سلم را «آرزو»، زن تور را «آزاده» و زن ایرج را «سهی» نام گذارد.
آن گاه ستاره شناسان را فراخواند تا طالع فرزندانش را بازگوید. در طالع سلم مشتری بود با کمان، در طالع تور دلاوری ها دید اما چون به طالع پسر کوچک تر رسیدند همه آشوب و جنگ بود و شاه جهان چون این طالع را دید بسیار اندوهگین شد که چرا روزگار با فرزند خردمندش چنین سر ناسازگاری دارد.
@hakimtoos
۲.۶k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.