مثل دیوانه زل زدم به خودم
مثل دیوانه زل زدم به خودم
گریه هایم شبیه لبخند است
چقدر شب رسیده تا مغزم
چقدر روز های ما گند است
من که ارزان فروختم خود را
راستی قیمت شما چند است؟!
از تو در حال منفجر شدنم
در سرم بمب ساعتی دارم
شب که خوابم نمی برد تا صبح
صبح ، سردردِ لعنتی دارم
همه از پشت خنجرم زده اند
دوستانی خجالتی دارم!!
اول قصه ات یکی بودم
بعد ، آنکه نبود خواهم شد
گریه کردی و گریه خواهم کرد
دیر بودی و زود خواهم شد
مثل سیگار اولت هستم
تا ته قصه دود خواهم شد
ساده بودیم و سخت بر ما رفت
خوب بودیم و زندگی بد شد
آنکه باید بدادمان برسد
آمد و از کنارمان رد شد
هیچ کس واقعا نمی داند
آخر داستان چه خواهد شد!
از هر آنچه که هست بیزاری
از هر آنچه که نیست دلگیری
از زبان و زمان گریخته ای
مثل دیوانه های زنجیری
همه ی دلخوشیت یک چیز است:
اینکه پایانِ قصه میمیری....
_ سید مهدی موسوی
گریه هایم شبیه لبخند است
چقدر شب رسیده تا مغزم
چقدر روز های ما گند است
من که ارزان فروختم خود را
راستی قیمت شما چند است؟!
از تو در حال منفجر شدنم
در سرم بمب ساعتی دارم
شب که خوابم نمی برد تا صبح
صبح ، سردردِ لعنتی دارم
همه از پشت خنجرم زده اند
دوستانی خجالتی دارم!!
اول قصه ات یکی بودم
بعد ، آنکه نبود خواهم شد
گریه کردی و گریه خواهم کرد
دیر بودی و زود خواهم شد
مثل سیگار اولت هستم
تا ته قصه دود خواهم شد
ساده بودیم و سخت بر ما رفت
خوب بودیم و زندگی بد شد
آنکه باید بدادمان برسد
آمد و از کنارمان رد شد
هیچ کس واقعا نمی داند
آخر داستان چه خواهد شد!
از هر آنچه که هست بیزاری
از هر آنچه که نیست دلگیری
از زبان و زمان گریخته ای
مثل دیوانه های زنجیری
همه ی دلخوشیت یک چیز است:
اینکه پایانِ قصه میمیری....
_ سید مهدی موسوی
۶.۱k
۱۲ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.