دوراهی۲ پارت۲۱
#دوراهی۲#پارت۲۱
نشست رو ب روم از جام بلند شدم و گفتم
+میدونی سارا من عادت ندارم ک یکی ی چیز باارزش ازم بگیره و پس نگیرم ازش الان نمیتونم پس بگیرم اما ی جور دیگ تلافی میکنم سارا تو همه چیمو ازم گرفتی
~در مورد چی صحبت می کنی؟؟؟
+نمیدونی؟
گوشیمو گرفتم عکس علیرضا رو آوردم گفتم
+در مورد این
دیگ گریه امونمو بریده بود مدام زنگ میخورد گوشیم کلافه شدم و گفتم
+بله
رضا بود
-کجایی
+همونجای ک باید باشم
-درست صحبت کن ببینم چی میگی
با گریه گفتم
+خونه سارام
-برگرد بیا بیرون ببینم
تلفنو قطع کردم خواستم چاقو رو از کیفم در بیارم اما پشیمون شدم رو ب سارا گفتم
+میخواستم بکشمت تا راحت بشم اما .....بهتره ک ی کار دیگه بکنم با کشتن تو علیرضا رو نمیبینم ک ....پس ی کاری میکنم ک تو
گریه ام بیشتر شده بود
+کاری میکنم ک تو هر شب کابوس منو ببینی کاری ک علیرضا کرد و من میکنم
صدای در واحد اومد
سارا نگاهی ب من کرد گفتم
+برو جلوی در اما کسی نفهمه ک یکی اینجا میخواد ب زندگیش پایان بده
سارا ب سمت در رفت
سمت بالکن رفتم و لبه بالکن ایستادم همه چی برای رسیدن ب علیرضا آماده شده بود دیگ داشتم ب این کابوس پایان میدادم
×سایه
صدای علیرضا بود اومده بود بدرقه من
برگشتم سمت صدا اما محمد بود
داشت جلو میومد ک جیغ کشیدم و گفتم
+برو عقب
×سایه بیا پایین
+چرا راه دادی بیاد سارا
×الان برای چی میخوای خودکشی کنی
+تو هیچی از من نمیدونی
×من بهتر از همه اینا میدونم
با گریه شدید نری گفتم
+فقط علیرضا میدونه
×گفتم ک من بهتر میدونم
+میگم فقط علیرضا میدونه
×اخه من علیرضام
+خیلی بیشعوری .....حالا بهت گفتم شبیه علیرضایی پرو شدی
×ن سایه من خود علیرضام
+داغ منو بیشتر از این نکن
×چطور بهت ثابت کنم
+علیرضا مرده
رضا اومد جلو و گفت
-سایه راست میگه این علیرضاست
رضا هم با بغض ادامه داد
-منم دیشب فهمیدم
+شماها همتون دست ب یکی کردین ک الکی بگین من بیام پایین
×سایه ب جون خودت من علیرضام
بیا پایین اگر من برات توضیح دادم و الکی بود برو بالا دوباره
ب گوشه ای نگاه کرد
+یعنی میگی....این همه مدت علیرضا کنارم بود و ندیدمش؟
نفسم گرفت انگار ی چیزی بود ک جلوی نفس کشیدنمو میگرفت
سرم گیج رفت و داشتم عقبی میرفتم بین زمین و هوا بودم دست راستم محکم خورد ب دیوار درد شدیدی حس کردم و بعد دستمو گرفت و نزاشت ک پرت شم چشمام تار شد و نفهمیدم کی بود
چشمام بسته شد
وقتی ک چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم
علیرضا یا محمد کیه ک بالا سر من نشسته و داره نگام میکنه دستم هم تو گچ بود
×دورت بگردم ب هوش اومدی ؟
+بهم بگو
×چی بگم
+اینک تو واقعا علیرضایِ منی
×من علیرضام علیرضایِ تو
+تعریف کن بگو...
×بریم خونه چشم
+ن همینجا بگو
×بزار بریم خونه
#خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق
نشست رو ب روم از جام بلند شدم و گفتم
+میدونی سارا من عادت ندارم ک یکی ی چیز باارزش ازم بگیره و پس نگیرم ازش الان نمیتونم پس بگیرم اما ی جور دیگ تلافی میکنم سارا تو همه چیمو ازم گرفتی
~در مورد چی صحبت می کنی؟؟؟
+نمیدونی؟
گوشیمو گرفتم عکس علیرضا رو آوردم گفتم
+در مورد این
دیگ گریه امونمو بریده بود مدام زنگ میخورد گوشیم کلافه شدم و گفتم
+بله
رضا بود
-کجایی
+همونجای ک باید باشم
-درست صحبت کن ببینم چی میگی
با گریه گفتم
+خونه سارام
-برگرد بیا بیرون ببینم
تلفنو قطع کردم خواستم چاقو رو از کیفم در بیارم اما پشیمون شدم رو ب سارا گفتم
+میخواستم بکشمت تا راحت بشم اما .....بهتره ک ی کار دیگه بکنم با کشتن تو علیرضا رو نمیبینم ک ....پس ی کاری میکنم ک تو
گریه ام بیشتر شده بود
+کاری میکنم ک تو هر شب کابوس منو ببینی کاری ک علیرضا کرد و من میکنم
صدای در واحد اومد
سارا نگاهی ب من کرد گفتم
+برو جلوی در اما کسی نفهمه ک یکی اینجا میخواد ب زندگیش پایان بده
سارا ب سمت در رفت
سمت بالکن رفتم و لبه بالکن ایستادم همه چی برای رسیدن ب علیرضا آماده شده بود دیگ داشتم ب این کابوس پایان میدادم
×سایه
صدای علیرضا بود اومده بود بدرقه من
برگشتم سمت صدا اما محمد بود
داشت جلو میومد ک جیغ کشیدم و گفتم
+برو عقب
×سایه بیا پایین
+چرا راه دادی بیاد سارا
×الان برای چی میخوای خودکشی کنی
+تو هیچی از من نمیدونی
×من بهتر از همه اینا میدونم
با گریه شدید نری گفتم
+فقط علیرضا میدونه
×گفتم ک من بهتر میدونم
+میگم فقط علیرضا میدونه
×اخه من علیرضام
+خیلی بیشعوری .....حالا بهت گفتم شبیه علیرضایی پرو شدی
×ن سایه من خود علیرضام
+داغ منو بیشتر از این نکن
×چطور بهت ثابت کنم
+علیرضا مرده
رضا اومد جلو و گفت
-سایه راست میگه این علیرضاست
رضا هم با بغض ادامه داد
-منم دیشب فهمیدم
+شماها همتون دست ب یکی کردین ک الکی بگین من بیام پایین
×سایه ب جون خودت من علیرضام
بیا پایین اگر من برات توضیح دادم و الکی بود برو بالا دوباره
ب گوشه ای نگاه کرد
+یعنی میگی....این همه مدت علیرضا کنارم بود و ندیدمش؟
نفسم گرفت انگار ی چیزی بود ک جلوی نفس کشیدنمو میگرفت
سرم گیج رفت و داشتم عقبی میرفتم بین زمین و هوا بودم دست راستم محکم خورد ب دیوار درد شدیدی حس کردم و بعد دستمو گرفت و نزاشت ک پرت شم چشمام تار شد و نفهمیدم کی بود
چشمام بسته شد
وقتی ک چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم
علیرضا یا محمد کیه ک بالا سر من نشسته و داره نگام میکنه دستم هم تو گچ بود
×دورت بگردم ب هوش اومدی ؟
+بهم بگو
×چی بگم
+اینک تو واقعا علیرضایِ منی
×من علیرضام علیرضایِ تو
+تعریف کن بگو...
×بریم خونه چشم
+ن همینجا بگو
×بزار بریم خونه
#خاص #زیبا #جذاب #عاشقانه #عشق
۲۸.۲k
۱۱ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.