عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد

خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رخ که به خونابه منقّش باشد

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد

غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد

دلق و سجاده #حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد

پ.ن: این‌قدر که از یکایک شعرهایش هنر و اعجاز می‌چکد، با خودم فکر می‌کنم اگر می‌گفتند حافظ مردی بوده که فقط یکی از این شعرها را گفته، باز هم می‌ارزید این همه تعظیم که در هر شهری کوچه‌ای به نام او باشد.
فقط ناراحتم برایش که در عصری نزیست که بشنود شعرهایش را کسی مثل شجریان چهچهه می‌کند... البته که این پندار ماست و شاهدش تجربه همین چند سال اندکی است که دم و دستگاه ضبط صدا آمده و محمدرضا را در این مقدار منحصربه‌فرد یافته‌ایم. وگرنه شاید هم چنین حلقومی رفیق آن روزهایش بوده و اصلا ذوق این تکرر اعجاز در هر شعر حافظ از سر اوست و فقط اسبابش نبوده که عین این مکتوبات چیزی به گوش ما برسد...
دیدگاه ها (۱)

شود آیا که فراموش کنم چشم تو راتا بسوزم و کنم خاک، غزل‌های ت...

بسوز چنگ دلت را در این مجال جنون

مرا چشمی‌ست خون‌افشان، ز دست آن کمان‌ابروجهان بس فتنه خواهد ...

خدا خدای شمایه خدا خدای مو نیست

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط