❤
❤
بابابزرگ بود و یک طاقچه پر از نوار کاست از نجواهای آرام قدیم و یک دست رادیو ضبط.
تا مادربزرگ خانه بود دراز می کشید روی تشکچه و به ترتیب تمامشان را در ضبطش می گذاشت و همراه با خواننده نجوا می کرد .گاهی شجریان می شد و چهچه می زد ، گاهی ناظری و گاهی بسطامی .یادش بخیر تا ظهر می شد و مادربزرگ می رفت آشپزخانه انتهای حیاط برای تدارک سفره ی نهار ، با هیجان رادیو را از طاقچه بر می داشت و می چسباند به گوشش و پیچ موج رادیو را می چرخاند ببیند اخبار چه می گوید و دنیا دست کیست.
مادربزرگ بعد از سکته ی بابابزرگ ممنوع کرده بود در خانه صدای اخبار بیایید و دنیای بابابزرگ پر تنش شود . همه رعایت می کردیم به جز خود بابابزرگ.طفلی مادربزرگ...(#داستانک)
(#ساناز_سلطانی )
بابابزرگ بود و یک طاقچه پر از نوار کاست از نجواهای آرام قدیم و یک دست رادیو ضبط.
تا مادربزرگ خانه بود دراز می کشید روی تشکچه و به ترتیب تمامشان را در ضبطش می گذاشت و همراه با خواننده نجوا می کرد .گاهی شجریان می شد و چهچه می زد ، گاهی ناظری و گاهی بسطامی .یادش بخیر تا ظهر می شد و مادربزرگ می رفت آشپزخانه انتهای حیاط برای تدارک سفره ی نهار ، با هیجان رادیو را از طاقچه بر می داشت و می چسباند به گوشش و پیچ موج رادیو را می چرخاند ببیند اخبار چه می گوید و دنیا دست کیست.
مادربزرگ بعد از سکته ی بابابزرگ ممنوع کرده بود در خانه صدای اخبار بیایید و دنیای بابابزرگ پر تنش شود . همه رعایت می کردیم به جز خود بابابزرگ.طفلی مادربزرگ...(#داستانک)
(#ساناز_سلطانی )
۶.۱k
۲۵ بهمن ۱۳۹۹