ای فصل غیر منتظر داستان من

ای فصل غیر منتظر داستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من

ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من

آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان
گل کرده ای به باغچه ی بازوان من

حس کردنی‌ست قصه‌ی عشقم نه گفتنی
ای قاصر از حکایت حُسنت بیان من

با من بمان و سایه‌ی مهر از سرم مگیر
من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من!

کی می رسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من

#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۴)

در فراقت مُردم اما، عشقت از جانم نرفتخسته از ایام بی تو، صبر...

یاران چرا به خانه ی ما سر نمی زنندآخر چه شد که حلقه بر این د...

چقدر ساده به هم ریختی روان مرا!بریده غصه‌ی دل کندنت امان مرا...

لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من   زلف تو درهم شکست توبه و پی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط