شق و نفرت پارت۴♡

شق و نفرت پارت۴♡
&عا مینسو جون ببخشید(با حالت خیلی گستاخانه)
مینسو: نه اشکالی ندارع(تو دلش: چرا خیلی هم اشکال داره دختره ی پفیوز)
_(نیشخند)
مینسو: رفتم داخل اشپز خونه که قرص بردارم بخورم اعصابم به هم ریخته بود
همینطور که میرفتم دیدم اجوما تو اشپز خونس
یهو گفتم: وای اجومااااااا اومدی و پریدم بغلش
مینسو: اجومای قشنگم چه خوبه مه اومدی خیلی حالم بده
اجوماعا دخترم چی شده
مینسو: بیخیالش راستی اجوما تو کی اومدی
اجوما: الان دخترم 🙂
مینسو: چه خوب دلم برای غذاهات تنگ شده بود
اجوما: عزیزم. دختر برو بشین تا بیام و میزو بچینم
مینسو: باشه اجوما (لبخند)
ویو مینسو
خیلی خوشحال بودم که اجوما اومده رفتم نشستم تا اجوما میز ناهار را بچینه
تا رفتم بشینم دیدم جونگکوک رفته پیش سومین و داره باهاش صحبت میکنه حرصم گرفت اما نرفتم پیششون رفتم و گفتم بفرمایید غذا حاضره
که دیدم سومین داره دست کوک را لمس میکنه داشتم دیگه دیوونه میشدم ولی باید به اعصابم مسلط باشم نمیخوام هیچ ابروریزی بشه پس رفتم سر میز و بقیه هم اومدن
پایان ویو مینسو
ویو کوک
سومین که میچسبید بهم و هی دستمو میگرفت که دیدم مینسو داره نگاه میکنه و سریع پاشدم رفتم سر میز
سکوت سنگینی بینمون برقرار بود مه پدرم شکستش
پایان ویو کوک
+خوب دخترم از خودت بگو توی این چند سال چیکارا کردی
&خوب پدر جون(دوباره سومین اینجا به پدر کوک میگه پدر نسبتی ندارن دیگه میگه😂🤌🏻👍🏻) بعد از اینکه دانشگاه تموم شد برای ادامه تحصیل رفتم امریکا اما خیلی بهم خوش نگذتش اخه اینجا با کوکی جونم بیشتر خوش میگذشت
مینسو: اهان پس که اینطور اونوقت چیکارا میکردید که خوش میگذشت
& به تو ربطی فکر نکنم داشته باشه
مینسو: اهان پس که اینطور باشه (حرص)
ویو راوی
خب همگی غذاشون را میل کردند

مینسو: خیلی ببخشید اما من خیلی خوابم میاد با اجارتون من برم بخوابم
& اره برو برو دختره به درد نخور(زیر لب)
مینسو: عام چیزی گفتی
سومین: نه چیزی نگفتی تو برو بخواب شبت بخیر
ویو مینسو
تا رفتم بخوابم دیدم مادر کوک به کوک میگه برو اتاق سومین را بهش نشون بده
پایان ویو مینسو
کوک: عام مامان اجوما نشون میده من باید برم بخوابم
مینسو: بله درست میگه منم دلیلی نمیبینم کوک این خانم را همراهی کنه
و اینکه تو نمیتونی به جونگکوک بگی کوک من فقط میتونم بگم فهمیدی عزیزم حالا شب بخیر و دست جونگکوک را گرفتم با هم رفتیم بالا...
ادامه دارد...