فواره وار سر به هوا و سر به زر

فواره وار، سر به هوايي و سر به زير
چون تلخي شراب، دل آزار و دلپذير

ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار
من در حصار تُنگ و تو در مشت من اسير

پلک مرا برای تماشای خود ببند
ای ردپای گمشده باد در کویر

ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود
ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیر

مرداب زندگي همه را غرق مي كند
اي عشق همّتي كن و دست مرا بگير

چشم انتظار حادثه اي ناگهان مباش
با مرگ زندگي كن و با زندگي بمير


#فاضل_نظري
دیدگاه ها (۱)

صدایم کن در این باران، صدا را دوست میدارمتو باشی عاشقی در ای...

از تو آنی، دل دیوانه من غافل نیستاین که در سینه من هست تو ه...

مهربان هستی ولی نامهربانی میکنی شور در سر داری و داری جوانی ...

شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با منحریرِ سبزِ شالی خیسِ نم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط