مشکی طلایی

#مشکی_طلایی
#پارت6
#نرگس
ــ فاطمه تروخدا منو از این خواب شیرین بیدار کن
امیر:خواب نیست واقعیته
ــ هیییی شنیدی
+بله بلند گفتی عشقم
ــ یا خود خدا😳
+😂😂😂
شما ها نمیخواین شرط و شروط بزارین؟؟
ــ هیچ شرط و شروطی برای شما نداریم
+اگه کسایی جز ما بودن شرط میزاشتین
ــ اممم نمیدونم
همه راهو حرف زدیم تا رسیدیم خونه قبل اینکه پیداه بیشم رهامیر به ما گفتن دوست دارم😳
دم گوشه فاطمه گفتم من الان به اب قند نه قند اب نیاز دارم
رهام:چرا قند آب😳😂
ــ گوشاتون تیزه یا من بلند میگم؟😓
+هر دو گزینه😂
ــ 😂
خب ما دیگه پیاده شیم
خداحافظ
+خداحافظ
مواظب خودتون باشین
ــ شما هم همینطور
.
پیاده شدیم اونا هم رفتن
فاطمه:نرگس من باورم نمیشه😭
ــ حالا گریه نکن بریم تو
رفتیم تــو
ــ چرا چراغ ها خاموشه😨😐
+میبینی که باهات بودم از کجا میدونم
ــ اونا شمعن؟
+اره فک کنم
.بـــــــــــوم تولد تولد تولدتون مبارک ...
(خدای من اینجا که امیر و رهام و خانوادشون هم هستن)
ــ مرسی ممنون😍
+واقعا سوپرایز و خوشحال شدیم ولی همراهشون یکمی هم قلبمون رفت
ــ مزه نریز فقط تشکر کن
+هییس
.
ــ سلام دخترا(پدر امیر)
+سلام اقای مقاره
ــ تولدتون مبارک
+مرسی ممنون
امیر:تولدتون مبارک الهی همیشه سایتون بالا سرمون باشع
+مرسی همچنین😘
ببخشید پس پدر و مادرم کجان؟؟
ــ برگشتن اهواز
+برگشتن😳
ــ بله متئسفانه غم اخرتون باشه
+چی غم اخرمون باشه مگه چیشده😱
ــ مادر بزرگتون فوت کردن
+چیییییی😱