سر به جنگل می گذارد آسمان از دست عشقت
سر به جنگل میگذارد آسمان از دست عشقت
تا که پشتش خم شود رنگینکمان از دست عشقت
قد و بالا آبشاری! چشمهایت بختیاری!
رنگ لبهایت اناری! ای امان از دست عشقت
ای "الهه"! ناز کم کن، گُل بریز و چای دم کن
بعد از این کمتر ستم کن بر "بنان" از دست عشقت
حضرتِ انگورِ نمنم! مست کردی هرچه آدم
میخورد بر هم دمادم، استکان از دست عشقت
"رودکی" فکر تو بوده، "خواجه" دیوانی گشوده
کم مگر "سعدی" سروده بوستان از دست عشقت
"شمس" و "فردوسی" و "جامی"، یا که "پروین اعتصامی"
گفته هر بیتی "نظامی"، داستان از دست عشقت
معضل تهران و دودش، خاک اهواز و رکودش
خشک شد زایندهرودش اصفهان، از دست عشقت
"مهرجویی" خسته هستم، مثل "سنتوری" نشستم
نت به نت در خود شکستم، هر پلان از دست عشقت
چون پلنگی قله بستر، تا بگیرم ماه در بر
میپرم در دره آخر، بی گمان از دست عشقت
گرچه خط خوردهست برگم، گرچه زخمی از تگرگم
میسرایم بعدِ مرگم، همچنان از دست عشقت
#شهراد_میدری
تا که پشتش خم شود رنگینکمان از دست عشقت
قد و بالا آبشاری! چشمهایت بختیاری!
رنگ لبهایت اناری! ای امان از دست عشقت
ای "الهه"! ناز کم کن، گُل بریز و چای دم کن
بعد از این کمتر ستم کن بر "بنان" از دست عشقت
حضرتِ انگورِ نمنم! مست کردی هرچه آدم
میخورد بر هم دمادم، استکان از دست عشقت
"رودکی" فکر تو بوده، "خواجه" دیوانی گشوده
کم مگر "سعدی" سروده بوستان از دست عشقت
"شمس" و "فردوسی" و "جامی"، یا که "پروین اعتصامی"
گفته هر بیتی "نظامی"، داستان از دست عشقت
معضل تهران و دودش، خاک اهواز و رکودش
خشک شد زایندهرودش اصفهان، از دست عشقت
"مهرجویی" خسته هستم، مثل "سنتوری" نشستم
نت به نت در خود شکستم، هر پلان از دست عشقت
چون پلنگی قله بستر، تا بگیرم ماه در بر
میپرم در دره آخر، بی گمان از دست عشقت
گرچه خط خوردهست برگم، گرچه زخمی از تگرگم
میسرایم بعدِ مرگم، همچنان از دست عشقت
#شهراد_میدری
۲.۵k
۱۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.