بیراهه رفته بودم

بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت
#حسین_پناهی
#deep_feeling
دیدگاه ها (۱)

از خواب خسته ام .به چیزی بیشتر از خواب نیاز دارم ؛چیزی شبیه ...

صبح حادثه چشمان توستو لبخندی کهبا نور اتفاق می افتدو در من ش...

هر از گاهی باورهایتان را ورق بزنید ،و کمی ویرایشش کنید ،شاید...

موسیقی عجیبی ست مرگ بلند می شوی و آنقدر آرام و نرم می رقصی ک...

من در پی تو بودمتمام سالهای عمرم راندیده ای مرا؟آن درختی بود...

شهید مهدی زین الدین هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا ه...

حالا باز دوباره وقتش شده که برای تو بنویسم . باید جز به جز ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط