دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۴۷
diyana
ارسلان داش با یه دختره میرقصید
آتوسا: عه دیانا سلام قربونت برم
دیانا: سلام آتوسا من حالم خوب نی ببخشید(با بغض)
رفتم از خونه بیرون نشستم تو ماشین
arslwn
امیر : ارسلان داری چه گوهی میخوری بیا اینور
ارسلان : به تو چه گمشو اونور
محراب : ا.ا.ارسلان
ارسلان : برو
امیر : محراب شمایید
محراب : آ.ا.اره
امیر: ارسلان فعلا مسته فردا بیاین خونه من
اینم آدرس
محراب : مرسی
امیر : خواهش
دست ارسلان رو گرفتم بروم خونه
امیر: بهت گفتم کم بخور
گوش نکردی
ارسلان : اه بسه امیر
امیر : بیا درآب بکش بخاب
ارسلان : دیانا اونجا بود
امیر : آره فعلا بخاب
ارسلان : داش نگام میکرد
امیر : ارع بخاب حالا
به زوری خابوندمش
(صبح)
arslwn
با سر درد شدیدی از خاب بیدار شدم رفتم از اتاق بیرون
امیر : بهتری
ارسلان : آره چرا انقد سرم درد میکنه
امیر : دیشب مست بودی
بیا این قرص رو بخور
ارسلان : قرص رو خوردم صدا زنگ در اومد
امیر : من باز میکنم
ارسلان : کی بود
امیر : امممم الان میاد میبینی
ارسلان : کنجکاو شدم کیه
امیر رف در رو باز کرد
محراب و رضا و پانیذ و ممد و نیکا و متین و د.دیانا بودن
ارسلان : ش.شما.....ا.امیر
امیر: ارسلان دیشب دیدمشون بالاخره اینا هم دوستاتن
ارسلان : من دوستایی که بهم تهمت قاتل زدن میزنن نمیخام
محراب : ا.ارسلان
ارسلان : هیچی نگو نمیخام ببینمتون
ادامه دارد...
پارت ۴۷
diyana
ارسلان داش با یه دختره میرقصید
آتوسا: عه دیانا سلام قربونت برم
دیانا: سلام آتوسا من حالم خوب نی ببخشید(با بغض)
رفتم از خونه بیرون نشستم تو ماشین
arslwn
امیر : ارسلان داری چه گوهی میخوری بیا اینور
ارسلان : به تو چه گمشو اونور
محراب : ا.ا.ارسلان
ارسلان : برو
امیر : محراب شمایید
محراب : آ.ا.اره
امیر: ارسلان فعلا مسته فردا بیاین خونه من
اینم آدرس
محراب : مرسی
امیر : خواهش
دست ارسلان رو گرفتم بروم خونه
امیر: بهت گفتم کم بخور
گوش نکردی
ارسلان : اه بسه امیر
امیر : بیا درآب بکش بخاب
ارسلان : دیانا اونجا بود
امیر : آره فعلا بخاب
ارسلان : داش نگام میکرد
امیر : ارع بخاب حالا
به زوری خابوندمش
(صبح)
arslwn
با سر درد شدیدی از خاب بیدار شدم رفتم از اتاق بیرون
امیر : بهتری
ارسلان : آره چرا انقد سرم درد میکنه
امیر : دیشب مست بودی
بیا این قرص رو بخور
ارسلان : قرص رو خوردم صدا زنگ در اومد
امیر : من باز میکنم
ارسلان : کی بود
امیر : امممم الان میاد میبینی
ارسلان : کنجکاو شدم کیه
امیر رف در رو باز کرد
محراب و رضا و پانیذ و ممد و نیکا و متین و د.دیانا بودن
ارسلان : ش.شما.....ا.امیر
امیر: ارسلان دیشب دیدمشون بالاخره اینا هم دوستاتن
ارسلان : من دوستایی که بهم تهمت قاتل زدن میزنن نمیخام
محراب : ا.ارسلان
ارسلان : هیچی نگو نمیخام ببینمتون
ادامه دارد...
۷۷۰
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.