گفت بیا منطقی باشیم

گفت بیا منطقی باشیم
ما واقعا به درد هم نمیخوریم و شرایطمون با هم جور نیست...
گفتم بعد این همه مدت فهمیدی به درد هم نمیخوریم؟؟؟
بعد از این همه عاشقی؟؟؟
گفت آره تا این جاهم اشتباه کردیم ادامه دادیم
یه مورچه رو زمین بود که یه تیکه نون که شاید سه برابر وزن خودش بود رو داشت میبرد
نشونش دادم گفتم این مورچه رو میبینی؟؟؟
گفت آره...
گفتم اگر بخوای منطقی حساب کنی اون نون سه برابر وزنشه پس نمیتونه جا به جا کنه..‌.
ولی این مورچه داره با عشق این کار رو میکنه
عشقِ که باعث شده بتونه انقدر قوی باشه
منطق و این حرفا رو بزار کنار
عاشق نیستی جانم...
گناه این منطق بیچاره رو نشور
دل بریدی جانم...
دل بریدی...

#امیرعلی_اسدی
دیدگاه ها (۱)

پایان نامه ی من چهل و پنج هزار تا کلمه داشت و حجم کل فایلش پ...

گـــر سیاه است شب و روز دلـــــمباید از چشـم تـووواز چشـم تـ...

تقصیر تو نیست... تمام کافه های شهر، کوچه ها و خیابان ها، خائ...

بیا یکبار هم همه چیز را از آخر شروع کنیم:صبح بیدار میشوی و م...

خداوکیلی ببینین این جانورها چه دستو پایی می زنن برا حفظ اون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط