تو دیگه حواس ؛ نمیزاری واسه دلی که رو هواس

تو دیگه حواس ؛ نمیزاری واسه دلی که رو هواس
حواس منم پرت توعه و نمیتونم درس بخونم
یادت که میوفتم بغض میشینه تو گلوم و از مژه هام سر میخوری میای پایین
بهار و خرداد و فوت کردن شمعایی که اگه به دادشون نرسی ذره ذره آب میشن
دردونه ی قلب من ؛ بیست و چهارساله شُدی و یکسال دیگه هممون کنارت عاشقی کردیم ؛ با نت به نت صدات خندیدیم و گریه کردیم و کلی لحظه های قشنگ رقم زدیم که تو شریک تک تکشون بودی...
دلم نمیخواد امروز هیچ کار دیگه ای انجام بدم ؛ نمیخوام به هیچ کس جز تو فکر کنم و دوس دارم مقصد همچی تو باشی ؛ میخام صدات و پلی کنم و تو بغل عکسات اشک بریزم و هرثانیه ی امروز و برای داشتن تو جشن بگیرم
بمون برامون ؛ عشقِ موندگارم :)❤️🥺

27 خرداد 1401...

آقای مهرزادگان!...
اینکه انقد مهربونی و هرچی دایرکت بفرستم سین میکنی خیلی قشنگه ولی حواست به قلبمم هست که داره وایمیسته از شدت دوس داشتنت؟
انقدر دوست دارم که دلم میخاد واست بمیرم^^