رسیدیم هتل و هر کسی رفت اتاق خودش تا استراحت کنه و ما هم
رسیدیم هتل و هر کسی رفت اتاق خودش تا استراحت کنه و ما هم رفتیم اتاقمون. هر سه تامون بوی دود گرفته بودیم و باید میرفتیم حموم.یه نگاه به سپهر کردم و گفتم_عشق مامان بیا بریم حموم که حسابی کثیف شدی._مامانی؟._جونم._میشه من با بابا برم حموم؟._اره عزیزم چرا نمیشه هر جوری دوس داری.لپم رو بوس کرد و منم با خنده صورتشو غرق بوسه کردم.لباسامو برداشتم و رفتم حموم نیم ساعت بعد اومدم بیرون و بلافاصله سعید و سپهر رفتن تو حموم .لباسامو که یه دامن سورمه ای بلند و یه بلوز آبی آسمانی بود پوشیدم و رفتم جلوی اینه موهامو خشک کردم و دوتایی(خرگوشی) بافتم و داشتم کرم مرطوب کننده میزدم که صدای سپهر رو از توی حموم شنیدم که داشت صدا میکرد.رفتم در حموم و گفتم_جانم سپهر چیزی میخوای؟._مامانی حوله ی منو و بابایی رو بیار لطفا._چشم مرد کوچک.حوله هاشونو برداشتم و در حموم باز کردم که دوتایی شروع کردن به آب پاشیدن._عهههه سپهر و سعید نکنین خیس میشم.دوتاییشون غش غش میخندیدن ._مامانی؟توعم دوباره بیا با ما حموم ._نه پسرم نمیشه._مامان بیااا دیگه.یهو دیدم سعید داره میخنده._چرا میخندی سعید؟._اخه حرف دلمو میزنه . قوطی شامپویی که کنار در حموم بود رو برداشتم و پرت کردم طرفش و گفتم _خجالت بکشش پرووو اخه ادم اینقدر فرصت طلب؟!._بلند بلند خندید و مثل همیشه دلم ضعف رفت.در حموم رو بستم و رفتم تو اشپزخونه تا براشون آبمیوه درست کنم. یه ربع بعد دوتایی اومدن بیرون .لباسای سعید رو بهش دادم تا بپوشه و خودمم لباسای سپهر رو تنش کردم._مامانی خیلیی خوش گذشت._قربونت برم من خوشگل مامان._اره راس میگه خیلی خوش گذشت جات خالی._سعیدددددد.دوباره خندید و گفت_جان سعید حرص نخور اینقدر خانوم خوشگله._تو منو حرص میدی._اخه عصبی میشی خیلیی جذاب میشی._اره مامان بابا راس میگه._برو ببینم فسقلی توعم با بابات همدست شدی ها.ریز خندید و خودشو انداخت تو بغلم.چقدر بهم ارامش میداد و بودنش چقدر قشنگ بود.بعد از اینکه لباسای سپهر رو تنش کردم براشون ابمیوه اوردم و مشغول خوردن شدن .داشتم نگاشون میکردم که با صدای سپهر به خودم اومدم._مامان صدات میزنم جوابمو نمیدی چرا؟._ببخشید خوشگلم حواسم نبود._عیبی نداره مامانی جونم._چیکار داشتی حالا اقای کوچولوی من؟._خوابم میاد._قربونت برم من بیا بغلم بریم بخوابیم.بغلش کردم و روی پاهام خوابوندمش و بعدش گذاشتمش روی تخت.سعید اومد پیشم و دستاشو گذاشت روی شونه هام و گفت_فسقلی چه زود خوابید._اره خوابش میومد حسابی.سعید؟._جونم._بیا توعم بخواب چهار ساعت دیگه بازی داری فداتشم._چشم خانوممم._بی بلا تاج سر من.روی تخت دراز کشید و منم کنارش دراز کشیدم.گونشو بوس کردم و محکم بغلم کرد و دوتایی خوابمون برد.عصر ساعت 6 بود که سعید رو بیدار کردم تا کم کم آماده بشه و بره . داشتم ساکش رو آماده میکردم که سپهر هم بیدار شد.سعید لباساشو پوشید و منم شنلم رو روی شونه هام انداختم و رفتیم دم در هتل .همه ی بچه ها اومده بودن و منتظر اتوبوس بودن.با همشون سلام کردم و هر نکته ای که راجبش آنالیز و تحقیق کرده بودم بهشون گفتم که اتوبوس رسید.یکی یکی از زیر قران ردشون کردم و گفتم_خدا پشت و پناهتون.سوار شدن و رفتن. یهو شهرام آهی کشید و گفت_یادش بخیر یه زمانی ما هم باهاشون میرفتیم .یادته عادل؟._اره منو و تو مهدی و مجتبی و ارمین هم جزو تیم بودیم .نگاهشون کردم و گفتم_فرقی نمیکنه هر جایی باشین باعث افتخارین.لبخند زدن و همگی نشستیم توی کافه ی هتل و قهوه خوردیم _خب بچه ها کم کم پاشین حاضر شین بریم یه دور بزنیم و بعدشم بریم ورزشگاه که بازی رو ببینیم.همه حرف عادل رو تایید کردیم و رفتیم تا حاضر بشیم. نشستم جلوی اینه و یه ذره کرم و ریمل و رژ ملایم صورتی زدم .چون مسئولین فدراسیون توی این بازی حضور نداشتن میتونستیم راحت لباس بپوشیم پس یه سوییشرت و شلوار سورمه ای و سفید پوشیدم و کلاهش رو انداختم روی سرم .برای سپهر هم یه بلوز سفید و شلوار مشکی و سوییشرت مشکی و سفید انتخاب کردم و تنش کردم.ساعت 7 و نیم بود که همگی از هتل زدیم بیرون.تا ساعت 8 و نیم توی خیابونا دور زدیم و بعدش رفتیم ورزشگاه.شهرام و مجتبی برامون کلی پرچم و ربان و کلاه سفید و سبز و قرمز گرفتن و به هر کدوم از بچه ها هم یه شیپور دادن.پرچم رو مثل یه باندانا درست کردم و بستم روی موهام و به دستم ربان بستم.بعدش سوییشرت سپهر رو در آوردم و بستم به کمرش و پرچم رو روی شونه هاش انداختم و گره زدم تا باز نشه و به دست اونم ربان بستم.بازی شروع شد و کلی بچه ها رو تشویق میکردیم تا اینکه بالاخره ست سوم رسید و بچه ها بردن.با خوشحالی براشون دست تکون دادیم و اونا جلوی ما و همه ی تماشاچیا تعظیم کردن و رفتن توی رختکن.سپهر بالا و پایین میپرید و خوشحالی میکرد.سوییشرتش رو تنش کردم و همگی از ورزشگاه اومدی
۱۰.۰k
۱۹ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.