لیدی مغرور19
#لیدی_مغرور19
بعد از باز کردن درخونه به سمت ماشین اومد و در سمته شاگرد ماشینو باز کرد...
تکونی به ا/ت داد..
-ا/ت.. پاشو.. رسیدیم.
+فقط یکم دیگه.. یکم دیگه بزار بخوابم ( واکنش من رو به مامانم صبحا قبل مدرسه)
-آخه تو ماشین؟! پاشو بریم تو اتاقت بخواب..
وقتی دید تکونی نمیخوره ناچار اونو بغل کرد و به داخل رفت..
ا/ت رو که تو بغلش بود روی تخت گذاشت...
پتو رو روش کشید و اونو مرتب کرد..
دخترک درحالی که به کمکه دستاش چشماشو ماساژ میداد با صدای خواب آلودی گفت:
+میشه پیشم بمونی؟ مثل اون موقعا که مریض میشدمو شبو با هم میگذروندیم....
نگاهی به ساعت مچیش انداخت..
ازون جایی که نابی بهش گفته بود کارشون دو سه ساعتی طول میکشه، پس به سمت تخت اومد و گوشه ای ازون نشست..
-راحت بخواب.. من اینجا پیشتم..
ا/ت چشماشو باز کرد و بعد از بازرسی اطراف سرجاش نشست..
+حالم خوش نیست.. انگار دارم بالا میارم..
- انقدری که تو خوردی منم جای تو بودم این حالی میشدم..
پتو رو کنار زد و دستشو گرفت..
-پاشو بریم تو تراس..
هردو روی صندلی نشستن...
ا/ت سرشو رو شونه تهیونگ گذاشت و نفس کوتاهی گرفت..
+چرا انقدر دیر فهمیدم دوست دارم؟
پسرک با تعجب از منظره رو به رو دست کشید و نگاهشو به ا/ت داد..
+ولی الان تو نابی رو داری.. پس بهتره گذشته هارو فراموش کنیم.
-چجوری..
برگشتن ا/ت مصادف شد با ادامه دادن حرفش
-چجوری فهمیدی دوسم داری؟
ا/ت با حالت مستی لبخند تلخی زد..
+من دیدم، دارم بدون تو نابود میشم..
متاسفم..
-چرا؟
+چون دلتو شکستم.. و.. حتی به حرفات اهمیتی ندادم..
-منظورت...؟
+خب.. بهم گفتی سیگارو ترک کنم ولی ..
-مهم نیست.. حالا که هستم بهت کمک...
حرفشو قطع کرد وقتی دید ا/ت داره با نگاهای خمارش صورتشو نگاه میکنه..
-چیزی رو صورتمه؟!
+میتونم ب.بو.س.م.ت؟ آخه...
پسرک جلو اومد و بدون حرفی شروع به ب.و.س.ی.دن اون کرد..
این حرفا، این کارا اختیاری بود؟؟
معلومه نه!
اون مسته.. مست... جوریه که هیچ اختیاری از خودش نداره... حتی اختیاره زبونشو...
ولی..
بعدا اگه اینارو بیاد بیاره.... میزنه زیر همش چون یه حرف بی اختیار بوده.. یا..
بدونه حرفی اونو قبول میکنه چون اصلش همین بوده؟
گشادیم حدی داره.. واقعا خودم قبول دارم گشادم.. معذرت😁
بعد از باز کردن درخونه به سمت ماشین اومد و در سمته شاگرد ماشینو باز کرد...
تکونی به ا/ت داد..
-ا/ت.. پاشو.. رسیدیم.
+فقط یکم دیگه.. یکم دیگه بزار بخوابم ( واکنش من رو به مامانم صبحا قبل مدرسه)
-آخه تو ماشین؟! پاشو بریم تو اتاقت بخواب..
وقتی دید تکونی نمیخوره ناچار اونو بغل کرد و به داخل رفت..
ا/ت رو که تو بغلش بود روی تخت گذاشت...
پتو رو روش کشید و اونو مرتب کرد..
دخترک درحالی که به کمکه دستاش چشماشو ماساژ میداد با صدای خواب آلودی گفت:
+میشه پیشم بمونی؟ مثل اون موقعا که مریض میشدمو شبو با هم میگذروندیم....
نگاهی به ساعت مچیش انداخت..
ازون جایی که نابی بهش گفته بود کارشون دو سه ساعتی طول میکشه، پس به سمت تخت اومد و گوشه ای ازون نشست..
-راحت بخواب.. من اینجا پیشتم..
ا/ت چشماشو باز کرد و بعد از بازرسی اطراف سرجاش نشست..
+حالم خوش نیست.. انگار دارم بالا میارم..
- انقدری که تو خوردی منم جای تو بودم این حالی میشدم..
پتو رو کنار زد و دستشو گرفت..
-پاشو بریم تو تراس..
هردو روی صندلی نشستن...
ا/ت سرشو رو شونه تهیونگ گذاشت و نفس کوتاهی گرفت..
+چرا انقدر دیر فهمیدم دوست دارم؟
پسرک با تعجب از منظره رو به رو دست کشید و نگاهشو به ا/ت داد..
+ولی الان تو نابی رو داری.. پس بهتره گذشته هارو فراموش کنیم.
-چجوری..
برگشتن ا/ت مصادف شد با ادامه دادن حرفش
-چجوری فهمیدی دوسم داری؟
ا/ت با حالت مستی لبخند تلخی زد..
+من دیدم، دارم بدون تو نابود میشم..
متاسفم..
-چرا؟
+چون دلتو شکستم.. و.. حتی به حرفات اهمیتی ندادم..
-منظورت...؟
+خب.. بهم گفتی سیگارو ترک کنم ولی ..
-مهم نیست.. حالا که هستم بهت کمک...
حرفشو قطع کرد وقتی دید ا/ت داره با نگاهای خمارش صورتشو نگاه میکنه..
-چیزی رو صورتمه؟!
+میتونم ب.بو.س.م.ت؟ آخه...
پسرک جلو اومد و بدون حرفی شروع به ب.و.س.ی.دن اون کرد..
این حرفا، این کارا اختیاری بود؟؟
معلومه نه!
اون مسته.. مست... جوریه که هیچ اختیاری از خودش نداره... حتی اختیاره زبونشو...
ولی..
بعدا اگه اینارو بیاد بیاره.... میزنه زیر همش چون یه حرف بی اختیار بوده.. یا..
بدونه حرفی اونو قبول میکنه چون اصلش همین بوده؟
گشادیم حدی داره.. واقعا خودم قبول دارم گشادم.. معذرت😁
۷.۷k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.