زندگ شوخی تلخیست ه باور ردیم

زندگى شوخی تلخی‌ست كه باور كردیم
قصه‌ى داغ شكستی‌ست كه از بر كردیم

غم ما غصه‌ى تنهایی و دلتنگى بود...
كه دوایش به مى و باده و ساغر كردیم

زندگى چون گل یخ بود كه در باور ما
تا كه رویید، به دست گِله پرپر كردیم

دل شكستیم و نشد سخت پشیمان باشیم
حالِ هر لحظه‌ى خود را بد و بدتر كردیم

بغض شد حرف دلِ خسته، ز بس دیر زدیم!
شرح حالِ غمِ خود در دلِ دفتر كرديم

می‌شد آغوش به روى تن هم باز كنیم
حسرتا... اینكه فقط گونه‌ى خود تر كردیم

مهر و آبان شد و از تو خبری باز نشد!
وعده‌ی دیدن تو آخرِ آذر كردیم!

ساده بودیم كه اینگونه گرفتار شدیم
زندگى شوخی تلخی‌ست كه باور كردیم

#محمدباقر_الستی
دیدگاه ها (۱)

دستش از گل، چشمش از خورشید سنگین خواهد آمدبسته بار گیسوان از...

سکوتت رنج بسیار و تنم آلوده ی درداست هوای خانه ی قلبم زمستا...

آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کردخلق را از طره‌ات آشفته‌ت...

برگریزان دلم را نوبهاری آرزوستشاخه‌ی خشک تنم را برگ و باری آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط