بوسه از کنج لب یار نخوردست کسی
بوسه از کنج لب یار نخوردست کسی
ره به گنجینهٔ اسرار نبردهست کسی
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدَر صبر به عاشق نسپردهست کسی!
لب نهادم به لبِ یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمردهست کسی
ریزش اشک مرا نیست محرّک در کار
دامن ابر بهاران نفشردهست کسی
آب آیینه ز عکس رخ من نیلی شد
اینقدر سیلیِ ایام نخوردهست کسی!
غیر از آن کس که سرِ خود به گریبان بردهست
گوی توفیق ازین عرصه نبردهست کسی
داغ پنهان مرا کیست شمارد صائب؟
در دل سنگ، شرر را نشمرده است کسی...
#صائب_تبریزی
ره به گنجینهٔ اسرار نبردهست کسی
من و یک لحظه جدایی ز تو، آن گاه حیات؟
اینقدَر صبر به عاشق نسپردهست کسی!
لب نهادم به لبِ یار و سپردم جان را
تا به امروز به این مرگ نمردهست کسی
ریزش اشک مرا نیست محرّک در کار
دامن ابر بهاران نفشردهست کسی
آب آیینه ز عکس رخ من نیلی شد
اینقدر سیلیِ ایام نخوردهست کسی!
غیر از آن کس که سرِ خود به گریبان بردهست
گوی توفیق ازین عرصه نبردهست کسی
داغ پنهان مرا کیست شمارد صائب؟
در دل سنگ، شرر را نشمرده است کسی...
#صائب_تبریزی
۳.۸k
۰۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.