هکر قلب (p19)
صبح شده بود منم بلند شدم وای لباس های مدرسه ام نیستن...الان چی بپوشم ..رفتم کمد رو باز کردم دیدم لباس فرم جدید پوشیدم رفتم پایین....
جیهون:می سو بیا صبحانه بخور بعد میریم مدرسه...
می سو؛ها باشه..(بهش لبخند زدم رفتم کنارش نشستم ...
سوریون:کجا داری میری سومین....
سومین:نمی بینی میرم مدرسه...
سوریون:خب بیا صبحانه بخور بعد برو...
سومین :نه نمیخام..
می سو:بخاطر من اینکارا رو میکنه...
سوریون:نه این چی حرفیه...اون همیشه همینطوریه....
جیهون:خب بریم مدرسه دیگ...
می سو:باشه....
ویو سوجین:دیشب دختر سوریون پیدا شد اره...
اون وو:اره..تو نبودی رفته بودی امریکا کارا چطور پیش رفتن....
سوجین:خوب بودن...منم امروز میرم خونه سوریون بعد مدرسه بیاین اونجا باشه...
بوم:باشه مامانی..اون وو بریم دیر میشه...
اون وو:باشه بریم...
می سو:رفتم صندلی جلو نشستم....
راننده:خانوم این چیکاریه میکنین...
می سو:چیکار کردم مگه...نمیزاری بشینم...
راننده:نه خانوم فقط شما باید عقب بشینید ..
می سو:نه نمیخاد من همینجا میشینم و خانوم صدا نکن می سو صدام کن...
راننده:(لبخند زد)باشه بفرماین...
سومین:ایش لعنتی...
جیهون:لبخندی زد....
به مدرسه رسیدیم....
رفیقا سومین:چی می سو خواهر واقعی توعه...
سومین:نگاهی مر موزی کرد) اره...
بوم:اوه سلام ...شما خواهر جیهون هستین اره...
می سو:اره خب ولی شما..؟
بوم:هان آشنا نشدیم..من چا بوم هستم برادر اون وو میتونی بوم صدام کنی (با خنده )
می سو:اها از آشنایی باهاتون خوشبختم...
رفتیم کلاس....
جی هو:دختر دونک ووک رو برام پیدا کنید...
کارمند:باشه رییس....
داشتیم میرفتیم سمت خونه....
بوم:ما هم با شما میایم......
جیهون:ها باشه بریم....
همه رفتیم سمت ماشین ...
می سو:لبخند زدم من جلو میشینم...
سومین:نخیر اون وو میشینه.....
می سو: مگه با تو بودم ....
اون وو:نه نمیخاد من عقب میشینم...
می سو:هان اره برای تو همونجا خوبه ...
اون وو:تو چته دختر…
می سو:ببخشید متوجه نشدم با منی…
اون وو:مگه نمی بینی با تو حرف میزنم….
می سو:یی متوجه نشدم….
اون وو:الان که می بینی..
جیهون:بسه بابا چی خبرتونه….بریم دیگ..!
جیهون:می سو بیا صبحانه بخور بعد میریم مدرسه...
می سو؛ها باشه..(بهش لبخند زدم رفتم کنارش نشستم ...
سوریون:کجا داری میری سومین....
سومین:نمی بینی میرم مدرسه...
سوریون:خب بیا صبحانه بخور بعد برو...
سومین :نه نمیخام..
می سو:بخاطر من اینکارا رو میکنه...
سوریون:نه این چی حرفیه...اون همیشه همینطوریه....
جیهون:خب بریم مدرسه دیگ...
می سو:باشه....
ویو سوجین:دیشب دختر سوریون پیدا شد اره...
اون وو:اره..تو نبودی رفته بودی امریکا کارا چطور پیش رفتن....
سوجین:خوب بودن...منم امروز میرم خونه سوریون بعد مدرسه بیاین اونجا باشه...
بوم:باشه مامانی..اون وو بریم دیر میشه...
اون وو:باشه بریم...
می سو:رفتم صندلی جلو نشستم....
راننده:خانوم این چیکاریه میکنین...
می سو:چیکار کردم مگه...نمیزاری بشینم...
راننده:نه خانوم فقط شما باید عقب بشینید ..
می سو:نه نمیخاد من همینجا میشینم و خانوم صدا نکن می سو صدام کن...
راننده:(لبخند زد)باشه بفرماین...
سومین:ایش لعنتی...
جیهون:لبخندی زد....
به مدرسه رسیدیم....
رفیقا سومین:چی می سو خواهر واقعی توعه...
سومین:نگاهی مر موزی کرد) اره...
بوم:اوه سلام ...شما خواهر جیهون هستین اره...
می سو:اره خب ولی شما..؟
بوم:هان آشنا نشدیم..من چا بوم هستم برادر اون وو میتونی بوم صدام کنی (با خنده )
می سو:اها از آشنایی باهاتون خوشبختم...
رفتیم کلاس....
جی هو:دختر دونک ووک رو برام پیدا کنید...
کارمند:باشه رییس....
داشتیم میرفتیم سمت خونه....
بوم:ما هم با شما میایم......
جیهون:ها باشه بریم....
همه رفتیم سمت ماشین ...
می سو:لبخند زدم من جلو میشینم...
سومین:نخیر اون وو میشینه.....
می سو: مگه با تو بودم ....
اون وو:نه نمیخاد من عقب میشینم...
می سو:هان اره برای تو همونجا خوبه ...
اون وو:تو چته دختر…
می سو:ببخشید متوجه نشدم با منی…
اون وو:مگه نمی بینی با تو حرف میزنم….
می سو:یی متوجه نشدم….
اون وو:الان که می بینی..
جیهون:بسه بابا چی خبرتونه….بریم دیگ..!
۱۷۸
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.