اندکی صبر نه انگار که بی پایان است

اندکی صبر؟! نه انگار که بی پایان است
تو نباشی دل من بی سر و بی سامان است

من کویرم و کمی بغض برایم کافی است
تشنه ای چون دل من منتظر باران است

او کمی زیست و عاشق شد و جان داد چه حیف!
زندگی نامه تلخی ست ولی پنهان است_

_راز و رمزی که دلم با تپش قلبت داشت
و حیاتی که پس از مرگ تو، در جریان است

"من وضو با طپش پنجره ها می گیرم"
و گل لاله سرخی که لبش خندان است

عشق طفلی است که باید به تکامل برسد
موج ریزی که در اندیشه ی یک توفان است

اندکی از خطر عشق فراتر رفته
شاعری کز پی تو عاطل و سرگردان است

#سید_جواد_میری
دیدگاه ها (۱)

پری ماهم! کمی بنشین، برایت حرفها دارمکه از یلدایِ هر شب، با ...

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش ...

دل رفت ؛ ولی بار دگر در به در آمدعاشق نشدی ؛ قصه ما هم به سر...

خود این حکایت هر روز روزگار من استبه غم دچار چنانم که غم دچا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط