تو به یاد میاری؟ (قسمت دوم)
تو به یاد میاری؟ (قسمت دوم)
14سال پیش: شین هه. شین هوا. آقای پارک(پدر)
پ: تولد تولد تولدتون مبارک مبارک مبارک تولدتون مبارک
ش ه: بابا؟
پ:بله
ش ه:قرار بود مارو توی روز تولدمون ببری باغ و صحرا و این چیزا یادت نرفته کهههه؟
پ: نه شین هه گلم صبر کن شین هوا بیدار شه یکم از خواهرت یاد بگیر برای خودش آروم گرفته خوابیده مثلا تو یه روز دنیا اومدین مثلا هم سنین واقعا که
ش ه:بابا بابا بابا باید بریم همین حالا
پ:باشهههههه برو شین هوا رو بیدار کن
ش ه:باش ههههه شین هوا بیدار شو زود زود زود میخوایم بریم بیرون
ش و:باشه بیدار شدم شین هه
یک روز بعد :
پ:تادااااااااا رسیدیم بچه ها برین بیرون بازی کنین میخوام بخوابم
ش ه:باشه
¶شین هه¶ و «شین هوا»
ش ه: شین هوا بیا بریم توی اون رودخونه بازی کنیم
ش و:باشه بریم حتما خوش میگذره
ش ه:آره
ش و :بپر هههه خیلی خوبه چه آبه خوبی
ش ه:وای وایییییییی وای شین هوا کمکم کن داره آب منو میبره بیا کمکم ترو خدا
ش و:اونیییییی شین هه الان میام
ش ه: وای نه نهههههههه
یکسال بعد:
پ:آقای دکتر هنوز دخترم به هوش نیومده؟
د:متاسفم آقای پارک ولی حتی اگه دخترتون به هوشم بیاد حافظشو از دست داده ما نمیدونم کی به هوش میاد فقط دعا کنید
پ:نههه نمیزارم اینجا چه دکترایی داره چطور گذاشتین دختر من تازه 7سالشه تازه اون الان تمام زندگی منه من یه دخترمو داخل همین حادثه از دست دادم الان یه ساله توی بیمارستانه چرا به هوش نمیاد چراااااااا
د: کاری از دست ما بر نمیاد بهتره ببریدش یه جای دیگه
پ:باشه میبرم دخترمو بیارید
یک روز بعد:
پ:مادر روحانی مطمئن هستید میتونید با روحش ارتباط برقرار کنید تا به هوش بیاد
م:بببله مطمئن هستم من فقط باید تمام خاطراتشو پاک کنم
پ:هر کاری میتونید بکنید فقط به هوش بیاد
م:باااااااشههه
&آقای پارک&
واقعا ناراحتم ولی از یه طرف هم خوشحالم چون حداقل شین هه به هوش اومد دلم برات تنگ شده دخترم شین هوا ولی متاسفم هیچ وقت نمیتونم حرفی از تو توی زندگیه شین هه بزنم چون اون تورو فراموش کرده برای همیشه حس میکنم همه این اتفاقات به خاطر دروغ 7ساله پیشه شاید برای همین خدا یکی از دخترامو ازم گرفت خدایا متاسفم واقعا متاسفمممممم.
14سال پیش: شین هه. شین هوا. آقای پارک(پدر)
پ: تولد تولد تولدتون مبارک مبارک مبارک تولدتون مبارک
ش ه: بابا؟
پ:بله
ش ه:قرار بود مارو توی روز تولدمون ببری باغ و صحرا و این چیزا یادت نرفته کهههه؟
پ: نه شین هه گلم صبر کن شین هوا بیدار شه یکم از خواهرت یاد بگیر برای خودش آروم گرفته خوابیده مثلا تو یه روز دنیا اومدین مثلا هم سنین واقعا که
ش ه:بابا بابا بابا باید بریم همین حالا
پ:باشهههههه برو شین هوا رو بیدار کن
ش ه:باش ههههه شین هوا بیدار شو زود زود زود میخوایم بریم بیرون
ش و:باشه بیدار شدم شین هه
یک روز بعد :
پ:تادااااااااا رسیدیم بچه ها برین بیرون بازی کنین میخوام بخوابم
ش ه:باشه
¶شین هه¶ و «شین هوا»
ش ه: شین هوا بیا بریم توی اون رودخونه بازی کنیم
ش و:باشه بریم حتما خوش میگذره
ش ه:آره
ش و :بپر هههه خیلی خوبه چه آبه خوبی
ش ه:وای وایییییییی وای شین هوا کمکم کن داره آب منو میبره بیا کمکم ترو خدا
ش و:اونیییییی شین هه الان میام
ش ه: وای نه نهههههههه
یکسال بعد:
پ:آقای دکتر هنوز دخترم به هوش نیومده؟
د:متاسفم آقای پارک ولی حتی اگه دخترتون به هوشم بیاد حافظشو از دست داده ما نمیدونم کی به هوش میاد فقط دعا کنید
پ:نههه نمیزارم اینجا چه دکترایی داره چطور گذاشتین دختر من تازه 7سالشه تازه اون الان تمام زندگی منه من یه دخترمو داخل همین حادثه از دست دادم الان یه ساله توی بیمارستانه چرا به هوش نمیاد چراااااااا
د: کاری از دست ما بر نمیاد بهتره ببریدش یه جای دیگه
پ:باشه میبرم دخترمو بیارید
یک روز بعد:
پ:مادر روحانی مطمئن هستید میتونید با روحش ارتباط برقرار کنید تا به هوش بیاد
م:بببله مطمئن هستم من فقط باید تمام خاطراتشو پاک کنم
پ:هر کاری میتونید بکنید فقط به هوش بیاد
م:باااااااشههه
&آقای پارک&
واقعا ناراحتم ولی از یه طرف هم خوشحالم چون حداقل شین هه به هوش اومد دلم برات تنگ شده دخترم شین هوا ولی متاسفم هیچ وقت نمیتونم حرفی از تو توی زندگیه شین هه بزنم چون اون تورو فراموش کرده برای همیشه حس میکنم همه این اتفاقات به خاطر دروغ 7ساله پیشه شاید برای همین خدا یکی از دخترامو ازم گرفت خدایا متاسفم واقعا متاسفمممممم.
۱۳.۸k
۱۸ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.