«الو! سلام عزیزم الو! نه! قطع نکن!»
«الو! سلام عزیزم الو! نه! قطع نکن!»
به هم فشردن چشم و جویدن ناخن
- «ببخش دست خودم نیستم سرم گیجه!»
نفس نفس زدن و... بوق ِ ممتد ِ تلفن
■
تو خسته ای... مثلا از صدای تلویزیون
نگاه کردن ِ به چیز ِ خانم ِ مجنون!!
تو خسته ای مثلا از سیاست ِ بی دین!
از انفجار خدا توی شهر بی قانون
تو خسته ای مثلا! زخم های چرکت را
مدام می شویی توی الکل و صابون
تو خسته ای مثلا از صدای زنگ موبایل
نگاه می کنی ام با قیافه ی محزون
تو خسته ای مثلا از اتاق، از من، شعر...
از این فضای پر از گریه می زنی بیرون
«تموم زندگیمون نم زده... الو؟ هستی؟!
نوشته هام همه شون ابر بودن و بارون!»
■
و مرد، کنترل ِ ماهواره را برداشت
هدف گرفت سرش را که می پُکید از درد
که توی جمجمه اش جنّ و ج.ن.ده می جنبید
که لیس می زدش از کوچه ها سگ ِ ولگرد
موبایل زنگ پس از زنگ زنگ زنـ... می زد
تماس های کسی را مدام رد می کرد
و بعد کنترل از دست هاش خارج شد
گلوله خورد به تصویر ِ مجری ِ خونسرد .. .
#فآطِـمِه_اِختِصـآری
#تُـو_خَستِـه_ایـ
#بـآرونـکـ
به هم فشردن چشم و جویدن ناخن
- «ببخش دست خودم نیستم سرم گیجه!»
نفس نفس زدن و... بوق ِ ممتد ِ تلفن
■
تو خسته ای... مثلا از صدای تلویزیون
نگاه کردن ِ به چیز ِ خانم ِ مجنون!!
تو خسته ای مثلا از سیاست ِ بی دین!
از انفجار خدا توی شهر بی قانون
تو خسته ای مثلا! زخم های چرکت را
مدام می شویی توی الکل و صابون
تو خسته ای مثلا از صدای زنگ موبایل
نگاه می کنی ام با قیافه ی محزون
تو خسته ای مثلا از اتاق، از من، شعر...
از این فضای پر از گریه می زنی بیرون
«تموم زندگیمون نم زده... الو؟ هستی؟!
نوشته هام همه شون ابر بودن و بارون!»
■
و مرد، کنترل ِ ماهواره را برداشت
هدف گرفت سرش را که می پُکید از درد
که توی جمجمه اش جنّ و ج.ن.ده می جنبید
که لیس می زدش از کوچه ها سگ ِ ولگرد
موبایل زنگ پس از زنگ زنگ زنـ... می زد
تماس های کسی را مدام رد می کرد
و بعد کنترل از دست هاش خارج شد
گلوله خورد به تصویر ِ مجری ِ خونسرد .. .
#فآطِـمِه_اِختِصـآری
#تُـو_خَستِـه_ایـ
#بـآرونـکـ
۱.۲k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.