my soul: روح من
p4
هه سو. آخخخخ اتتتت
م. ا. چیکار داری میکنی
ات. باید یه درس بهش بدم بیام
برای مامان بابام عادی بود پس چیزی نگفتنو به قول خودشون با دامادشون حرف میزدن هه سو رو به اتاق خودم هدایت کردم دره اتاقو باز کردمو انداختمش رو تخت
هه سو. عوضی من ازت بزرگ ترمااا
ات. تو گفتی گل بخره..
هه سو. هنوز عکس این جیمینو از رو دیوارات نکندی بخدا حالم بد میشه میام تو اتاقت
ات. بحثو عوض نکن مگه خودت عکس تهیونگ رو کندی ها؟ ـ
هه سو. گشنمهههه
ات. امشب بدون شام میمونی
هه سو. بیشورررر
ات. بزار نقشه رو بگم....
هه سو. خب؟
ات. ببین ما به عنوان یه آرمی برای جشنواره تولد کیم تهیونگ میریم ولی به عنوان یه آرمی بعد کاری میکنیم که مثلا کیم تهیونگ رومون آب یا قهوه یا حالا هرچی یه کاری که بخواد از دل ما در بیاره
هه سو. خب بعدش؟
ات. بعدشم.... نمیدونم
هه سو. باریکلا باریکلا....
ات. کوفت... خب کاری میکنیم که برای عذرخواهی مارو به کافه یا رستوران دعوت کنه
هه سو. من تهیونگمو میشناسم اون هیچ وقت از کسی معذرت خواهی نمیکنه
ات. من کاری میکنم تهیونگت معذرت خواهی کنه
هه سو. ات بخدا اگه بلایی سر پسرم بیاری با دنپایی مامانت میوفتم دنبالت
ات. پسرتو م...
هه سو. خفه... جیمین خوبه؟ ایششش ازش بدم میاد.
جونگ هی. اتتتت میتونم بیام تو؟!
ات. عایششش این ول کنم نیستااا(عصبی، زیر لب)
ات. بیا
وارد اتاق شد دوباره با همون لبخند گشاده روی لباش
ات. چیشده؟
جونگ هی. دارم میرم یه عمل فوری توی بیمارستان دارم امدم خدافظی کنم
ات. اها.. خدافظ
جونگ هی. همین؟
ات. خدانگهدار!؟
نزدیکم شدو بغلم کرد
جونگ هی. اینطوری خدافظی میکنن
بزور از خودم جداش کردم
ات. از تماس فیزیکی با پسرا بدم میاد چند بارم بهت گفتم!
جونگ هی. ولی من هر پسری نیستم!
ات. برای من همون پسرایی لطفا برو بیرون
جونگ هی. دلیل کاراتو نمیدونم ولی یه روز همه چیزو میفهمم
اینو گفتو رفت کلافه نفسمو بیرون دادمو خودمو کنار هه سو روی تخت انداختم
ات. این منو دیونه میکنه آخر
هه سو. ات یه سوال بپرسم؟!
ات. هوم؟
هه سو. چیزی ازم پنهون میکنی؟
ات.....
هه سو. ات عوض شدی یه چند روزیه که هی حس میکنم چیزی ازم پنهون میکنی!
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
هه سو. آخخخخ اتتتت
م. ا. چیکار داری میکنی
ات. باید یه درس بهش بدم بیام
برای مامان بابام عادی بود پس چیزی نگفتنو به قول خودشون با دامادشون حرف میزدن هه سو رو به اتاق خودم هدایت کردم دره اتاقو باز کردمو انداختمش رو تخت
هه سو. عوضی من ازت بزرگ ترمااا
ات. تو گفتی گل بخره..
هه سو. هنوز عکس این جیمینو از رو دیوارات نکندی بخدا حالم بد میشه میام تو اتاقت
ات. بحثو عوض نکن مگه خودت عکس تهیونگ رو کندی ها؟ ـ
هه سو. گشنمهههه
ات. امشب بدون شام میمونی
هه سو. بیشورررر
ات. بزار نقشه رو بگم....
هه سو. خب؟
ات. ببین ما به عنوان یه آرمی برای جشنواره تولد کیم تهیونگ میریم ولی به عنوان یه آرمی بعد کاری میکنیم که مثلا کیم تهیونگ رومون آب یا قهوه یا حالا هرچی یه کاری که بخواد از دل ما در بیاره
هه سو. خب بعدش؟
ات. بعدشم.... نمیدونم
هه سو. باریکلا باریکلا....
ات. کوفت... خب کاری میکنیم که برای عذرخواهی مارو به کافه یا رستوران دعوت کنه
هه سو. من تهیونگمو میشناسم اون هیچ وقت از کسی معذرت خواهی نمیکنه
ات. من کاری میکنم تهیونگت معذرت خواهی کنه
هه سو. ات بخدا اگه بلایی سر پسرم بیاری با دنپایی مامانت میوفتم دنبالت
ات. پسرتو م...
هه سو. خفه... جیمین خوبه؟ ایششش ازش بدم میاد.
جونگ هی. اتتتت میتونم بیام تو؟!
ات. عایششش این ول کنم نیستااا(عصبی، زیر لب)
ات. بیا
وارد اتاق شد دوباره با همون لبخند گشاده روی لباش
ات. چیشده؟
جونگ هی. دارم میرم یه عمل فوری توی بیمارستان دارم امدم خدافظی کنم
ات. اها.. خدافظ
جونگ هی. همین؟
ات. خدانگهدار!؟
نزدیکم شدو بغلم کرد
جونگ هی. اینطوری خدافظی میکنن
بزور از خودم جداش کردم
ات. از تماس فیزیکی با پسرا بدم میاد چند بارم بهت گفتم!
جونگ هی. ولی من هر پسری نیستم!
ات. برای من همون پسرایی لطفا برو بیرون
جونگ هی. دلیل کاراتو نمیدونم ولی یه روز همه چیزو میفهمم
اینو گفتو رفت کلافه نفسمو بیرون دادمو خودمو کنار هه سو روی تخت انداختم
ات. این منو دیونه میکنه آخر
هه سو. ات یه سوال بپرسم؟!
ات. هوم؟
هه سو. چیزی ازم پنهون میکنی؟
ات.....
هه سو. ات عوض شدی یه چند روزیه که هی حس میکنم چیزی ازم پنهون میکنی!
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۱۱.۰k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.