شبها
شبها
بدون تو..
چه سرد ...
چه قندیلی می بندد
گوشه ی گرم اتاق
حس نبودنت
سخت تکان می دهد
زمین را
به تکاپوی...
هیچ آتشی
گرمانمی دهد
بوسه نمی زند
برگونه ها نمی نشیند
عطربوسه ای
بی تو ...
آغوشم به روی بالشی
بازاست
بی روح...
بی تکلم
بی خنده های پرشیطنتی که مرا
ازجاذبه ی کشنده ی زمین
رها...
به آسمان بلدمی کشاندت
بی تو..
سخت تکان میخورد
زمین...
میترسم که مردگان گمان برند
رستاخیزاست
بی سوراسرافیل
وهمه چیزبپایان خویش نزدیک
بی آنکه من
درکنج گرم اتاق
کنارقندیل ها
درآغوش تو
برخیزم به سازی آشنا
بدمیدنی درسور
بی تو...
برنخواهم خاست
بگذاربدمددرسور
برخیزندمردگان
مرابه سورواسرافیل وآفریدگارچه کار
بی تو..
شبها...
چه سرد
هواچه رقیق می شود
بی عطربوسه ای
شعر.....یاشار
بدون تو..
چه سرد ...
چه قندیلی می بندد
گوشه ی گرم اتاق
حس نبودنت
سخت تکان می دهد
زمین را
به تکاپوی...
هیچ آتشی
گرمانمی دهد
بوسه نمی زند
برگونه ها نمی نشیند
عطربوسه ای
بی تو ...
آغوشم به روی بالشی
بازاست
بی روح...
بی تکلم
بی خنده های پرشیطنتی که مرا
ازجاذبه ی کشنده ی زمین
رها...
به آسمان بلدمی کشاندت
بی تو..
سخت تکان میخورد
زمین...
میترسم که مردگان گمان برند
رستاخیزاست
بی سوراسرافیل
وهمه چیزبپایان خویش نزدیک
بی آنکه من
درکنج گرم اتاق
کنارقندیل ها
درآغوش تو
برخیزم به سازی آشنا
بدمیدنی درسور
بی تو...
برنخواهم خاست
بگذاربدمددرسور
برخیزندمردگان
مرابه سورواسرافیل وآفریدگارچه کار
بی تو..
شبها...
چه سرد
هواچه رقیق می شود
بی عطربوسه ای
شعر.....یاشار
۷۰۱
۰۱ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.