حتماً بخونید. تیکه ای از رمان پسرک که خودم نوشتم. حتماً ب
حتماً بخونید. تیکه ای از رمان پسرک که خودم نوشتم. حتماً بخونید.
بچه بودم شادو شنگولو شلوغ به کوچکترین. اتفاق دورم واکنش نشون میدادم یه روز خیلی ناراحت شدم بابام تو مسجد داشت گریه میکرد با لهجه ای ناراحت گفتم بابا چرا گریه میکنی اروم در گوشم گفت برای شاه شاهان یکم شادتر برای اینکه بابام شاد بشه گفتم کیه بابام با چشای اشک الود ولی لبی خندان گفت فقط گوش کن. گوش کردم صدای رو شنیدم که زیبا تر از هر صدای بود که درون ذهن کوچکم میگفت بابات برای شاهی گریه میکنه که باباش با اینکه سیر کنند شکم های مظلوم شهرش بود ولی به دست همون کسی که کشته شد که شکن بچه هاشو سیر میکرد همون کسی که امام خودش از خواب بیدارش کرد تا نمازشو بخونه بعد قطع شد و صدای نوحه خان که بلند گفت شاه حسین وای حسین در گوشم پیچید دلم رزید نا گهان قترات سردی را روی گونم احساس کردم که بی اختیار روی گونم جاری میشد احساس کردم.
بچه بودم شادو شنگولو شلوغ به کوچکترین. اتفاق دورم واکنش نشون میدادم یه روز خیلی ناراحت شدم بابام تو مسجد داشت گریه میکرد با لهجه ای ناراحت گفتم بابا چرا گریه میکنی اروم در گوشم گفت برای شاه شاهان یکم شادتر برای اینکه بابام شاد بشه گفتم کیه بابام با چشای اشک الود ولی لبی خندان گفت فقط گوش کن. گوش کردم صدای رو شنیدم که زیبا تر از هر صدای بود که درون ذهن کوچکم میگفت بابات برای شاهی گریه میکنه که باباش با اینکه سیر کنند شکم های مظلوم شهرش بود ولی به دست همون کسی که کشته شد که شکن بچه هاشو سیر میکرد همون کسی که امام خودش از خواب بیدارش کرد تا نمازشو بخونه بعد قطع شد و صدای نوحه خان که بلند گفت شاه حسین وای حسین در گوشم پیچید دلم رزید نا گهان قترات سردی را روی گونم احساس کردم که بی اختیار روی گونم جاری میشد احساس کردم.
۱.۸k
۰۴ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.