پارت 6⃣ خوب میگرفت هرچی با
پارت 6⃣ خوب میگرفت هرچی باشه خونه ی ما پایین شهره و خونه ی عمو صالح اینا بالا شهر کل پولم20تومن بود همشو بهش دادم و از ماشین پیاده شدم دلم برای خونه تنگ شده بود رفتم جلو و در خونه رو باز کردم.....خونه ی ما100متر بود که40 مترش حیاط بود اخه بابام خیلی طبیعتو دوست داشت همیشه سعی کرد خونه ای بخره که حیاط داشته باشه تا علاقشو اونجا عملی کنه وهمینطورم شد تو این حیاط ماپر گل بود و دوتا درخت خیلی بزرگ توش..............نفس عمیقی کشیدم هواشم با همه جاها فرق داشت در هالو باز کردم با اینک یه هفته بیشتر نبود از اینجا رفته بودیم ولی همه ی خونه کثیف بود یه راست رفتم تو اتاقم لباسامو دراوردم یه تونیک استین بلند با یه شلوار پوشیدم یه روسری دراوردمو ازپشت بستمش تا موهام جلو دستم نباشن بالاخره این خونه باید تمیز میشد......تا وقتی مامان اینا اومدن اینجا همون خونه ی همیشگی باشه اول از گردگیری اشپزخونه شروع کردم
3ساعت طول کشید تاهمه جارو تمیز کردم حالا شده بود همون خونه ی قبلی حتی شاید تمیز تر😜 گشنم شده بود ساعت3بود ناهار درست حسابیم که نخورده بودم در نتیجه یه چندتا میوه که از هفته ی قبلل تو یخچال مونده بودو دراوردمو خوردم بعد از خوردن میوه رفتم حموم
اخیییییش حموم چه کیفی داد یه سارافون تاروی زانو و استین بلند با یه شلوار ساده پوشیدم بغض گلومو گرفت یاد اخرین حمومی که رفتم افتادم:
-وااااای بابا نمیدونی چقدر حموم کیف داد
خندیدوگفت
-میدونم حموم خیلی کیف میده مخصوصا این که کسی شِلِش هم باشه
-عه بابایی......دست شما دردنکنه حالا شدم شِلِش دیگه؟
بعد به حالت قهر رومو کردم اونور که بابا گفت
-تو هرچی هم باشی .....حتی شلخته ترین ادم روی زمین اخرم.....دختر گل بابایی
منم خندیدمو رفتم تو بغل پراز امنیتو ارامش بابا .....وبابا هم لپمو بوس کردو یه ذره دیگه قربون صدقم رفت
...........................
چه روزای خوبی بود😭 چقدر زود همه چیز تغییر کرد.............اشکای حاصل از مرور خاطرات گذشته رو پاک کردم
چند دقیقه بعد یکی در زد ......یعنی کی میتونه باشه؟.......شاید خاله مهتاب باشه همسایه بغلیمون یه پیرزن تنهاو بسیار مهربون یه روسری بلند ابی سرم کردم چادر رنگیمو هم انداختم رو سرم بلند شدمو رفتم دم در ....درو بازکردم یه مرد بود که پشتش به من بود
-بفرمائید؟
برگشت طرفم.......از عصبانیت خواستم دروببندم که پاشو گذاشت لای در
-پاتونو بردارید
-برنمیدارم.....این چه....وضع .....مهمون....نوازیه
-مهمون نوازی از همچین ادمایی حرامه
-حرفاتون درست ولی.....کی...همچین حرفی....زده؟
آدرس تلگرام ما:
در حریم تو
😘 💜 💜 😍
https://telegram.me/darharimeto
#در_حریم_تو
کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی دارد💜
3ساعت طول کشید تاهمه جارو تمیز کردم حالا شده بود همون خونه ی قبلی حتی شاید تمیز تر😜 گشنم شده بود ساعت3بود ناهار درست حسابیم که نخورده بودم در نتیجه یه چندتا میوه که از هفته ی قبلل تو یخچال مونده بودو دراوردمو خوردم بعد از خوردن میوه رفتم حموم
اخیییییش حموم چه کیفی داد یه سارافون تاروی زانو و استین بلند با یه شلوار ساده پوشیدم بغض گلومو گرفت یاد اخرین حمومی که رفتم افتادم:
-وااااای بابا نمیدونی چقدر حموم کیف داد
خندیدوگفت
-میدونم حموم خیلی کیف میده مخصوصا این که کسی شِلِش هم باشه
-عه بابایی......دست شما دردنکنه حالا شدم شِلِش دیگه؟
بعد به حالت قهر رومو کردم اونور که بابا گفت
-تو هرچی هم باشی .....حتی شلخته ترین ادم روی زمین اخرم.....دختر گل بابایی
منم خندیدمو رفتم تو بغل پراز امنیتو ارامش بابا .....وبابا هم لپمو بوس کردو یه ذره دیگه قربون صدقم رفت
...........................
چه روزای خوبی بود😭 چقدر زود همه چیز تغییر کرد.............اشکای حاصل از مرور خاطرات گذشته رو پاک کردم
چند دقیقه بعد یکی در زد ......یعنی کی میتونه باشه؟.......شاید خاله مهتاب باشه همسایه بغلیمون یه پیرزن تنهاو بسیار مهربون یه روسری بلند ابی سرم کردم چادر رنگیمو هم انداختم رو سرم بلند شدمو رفتم دم در ....درو بازکردم یه مرد بود که پشتش به من بود
-بفرمائید؟
برگشت طرفم.......از عصبانیت خواستم دروببندم که پاشو گذاشت لای در
-پاتونو بردارید
-برنمیدارم.....این چه....وضع .....مهمون....نوازیه
-مهمون نوازی از همچین ادمایی حرامه
-حرفاتون درست ولی.....کی...همچین حرفی....زده؟
آدرس تلگرام ما:
در حریم تو
😘 💜 💜 😍
https://telegram.me/darharimeto
#در_حریم_تو
کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی دارد💜
۷.۸k
۳۱ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.