بزن باران بزن امشب... غمی اتش ب جانم زد
بزن باران بزن امشب... غمی اتش ب جانم زد
غمی سوزاند قلبم را.... تبر بر استخوانم زد
زمستان شد هوای دل... بهارم رخت گل را بست
پریشانی ب من رو کرد... جنون را بر روانم زد
گلویم بسته با بغضی... ک در سازم نهان گشته
سکوتی کُشته فریادم ....ک قفلی بر زبانم زد
غمی سوزاند قلبم را.... تبر بر استخوانم زد
زمستان شد هوای دل... بهارم رخت گل را بست
پریشانی ب من رو کرد... جنون را بر روانم زد
گلویم بسته با بغضی... ک در سازم نهان گشته
سکوتی کُشته فریادم ....ک قفلی بر زبانم زد
۷۰۱
۰۵ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.