زهرا سالاريه تنها دختر دريانورد ايراني است. دختر 26 ساله
زهرا سالاريه تنها دختر دريانورد ايراني است. دختر 26 سالهاي که از 23 سالگي توانسته با کشتيهاي جورواجور مسافري به سفر برود و علاقهاش به اين کار باعث شده هم مهماندار خوبي باشد، هم يک ملوان خبره و هم کسي که موتور کشتي را مثل کف دستش ميشناسد. اما او مي?گويد: آدم انتظار دارد تنها دختر دريانورد ايراني دختر يک ناخداي قديمي و کهنه کار باشد. اتفاقا در خانواده من هيچ کسي به اين شغل فکر هم نکرده. چه برسد به اينکه انجامش بدهد. براي خود من هم کاملا اتفاقي و شايد از روي شانس بود که توانستم بالاخره بعد از کلي زحمت و تلاش به اين شغل برسم و روي دريا کار کنم.
يعني کلا هيچ ربطي با دريا نداشتي؟
تنها ربطم اين بود که در شمال کشور زندگي ميکرديم. دريا هميشه جلوي چشمم بود و هميشه به اين فکر ميکردم که چطور ميتوانم کاري داشته باشم که روي آب باشد.
آن وقتها ميدانستي هيچ دختر دريانوردي در ايران وجود ندارد؟
نه، نميدانستم. شايد همين هم باعث شد که از اول نااميدي را به دلم راه ندهم و براي رسيدن به هدفم تلاش کنم. البته بعد از چند وقت، همان روزهايي که تصميم گرفتم در کلاسهاي آموزش ملواني شرکت کنم فهميدم که تا به حال هيچ کارآموز دختر ديگري در اين کلاسها ثبتنام نکرده، اما ديگر فکر گرفتن گواهينامه در سرم افتاده بود و نميتوانستم قبول کنم که به همين راحتي عقبنشيني کنم.
چه چيزي باعث شد اين همه دردسر را تحمل کني؟ زندگي خيلي راحتي داشتي و دنبال دردسر ميگشتي؟
اتفاقا برعکس. من آن موقع فقط شانزده سالم بود، اما در همان سن هم چرخکار ماهري به حساب ميآمدم. کلا اگر قرار باشد کاري را ياد بگيرم سعي ميکنم در آن کار بهترين باشم. آن وقتها هم در شرکتي کار ميکردم که جليقه نجات ميدوخت. يک سري از جليقههاي نجات را هم به سفارش همان آموزشگاه دوخته بوديم. کمکم متوجه شدم در آن آموزشگاه دورههاي مختلف دريانوردي برگزار ميکنند و گواهينامه دريانوردي هم ميدهند. اينطوري شد که رفتم و در کلاسها ثبتنام کردم. اولش قبول نميکردند که ثبتنامم کنند، اما من گفتم هيچ قانوني وجود ندارد که شما بتوانيد با اشاره به آن من را ثبتنام نکنيد. مسوولان آموزشگاه هم بررسي کردند و متوجه شدند که درست ميگويم. اينطوري شد که ثبتنام کردم و دورهها را با بهترين نمرهها گذراندم و گواهينامه دريانورديام را هم گرفتم.
پس دورههاي زياد سختي هم نبودند که يک دختر 16 ساله توانسته از پسشان بر بيايد؟
آموزشها خيلي هم سخت بودند. مخصوصا براي من که جثه کوچکي دارم، اما هر چيزي که به دريانوردي مربوط است آنقدر هيجانانگيز است که خستگي را از ياد آدم ميبرد. در مورد کلاسها مشکلي که وجود داشت اين بود که همه علايم و عبارتهاي فني به زبان انگليسي نوشته و خوانده ميشدند. من هم در آن زمان نميتوانستم خوب انگليسي بخوانم يا بنويسم، اما بعد از چند وقت اين مشکل هم حل شد و زبان تخصصي دريانوردي را ياد گرفتم. غير از اين خيلي خوب از موتور و فوت و فن تعميرش سر درميآوردم. تا آن موقع کوچکترين چيزي در مورد کشتي و جزئيات کار با آن نشنيده بودم و حالا هر چيزي که ميشنيدم و ياد ميگرفتم جديد بود. همين نو بودن هم به من انرژي ميداد. در پايان يکي از دورهها من تنها کسي بودم که ميتوانستم در کوتاهترين زمان ممکن 70 مدل گره ملواني بزنم. با همان دستهاي کوچک و همان طنابهاي ضخيم و خشن.
روز امتحان سخت گرفتند؟
من دوبار امتحان دادم. تنها کسي بودم که مجبور شدم دوبار امتحان بدهم تا استادها مطمئن بشوند ميتوانم از پس کارها برآيم. البته اصلا استرسي نداشتم. خيلي راحت کارهايي را که ميخواستند انجام ميدادم و تازه يک چيزهايي هم اضافه ميکردم. من در دورهها اصلا به اين فکر نميکردم که حرفهاي استادها را گوش کنم که بتوانم امتحان بدهم. من به حرفهاي استادها خوب گوش ميدادم که بتوانم کار را خوب ياد بگيرم چون ميدانستم دير يا زود روي کشتي ميروم و به اين مهارتها احتياج دارم. اصلا امتحان و گواهينامه برايم مهم نبود. مهم اين بود که دريانورد ماهري بشوم. شايد به همين دليل هم بود که تقريبا از همه هم دورههايم بهتر کار را ياد گرفتم.
بعد از اينکه گواهينامه را گرفتي چه حسي داشتي؟
همان موقع که امتحان دادم فهميدم قبول شدهام. اولين حسم هم اين بود که ميخواستم در آب بپرم اما بعد از اينکه گواهينامهام را گرفتم تازه دردسرها شروع شد. دردسرهايي که ميگفتند ممکن است اولين دختري باشي که گواهينامه دريانوردي گرفته، اما حالا راه زيادي پيشرويت است تا اولين دختر دريانورد باشي.
چقدر طول کشيد تا اولين دختر دريانورد شدي؟
گواهينامه که در دستم آمد نميتوانستم بيکار باشم. از طرفي ديگر اصلا نميخواستم کارم در خشکي باشد. شايد ا
يعني کلا هيچ ربطي با دريا نداشتي؟
تنها ربطم اين بود که در شمال کشور زندگي ميکرديم. دريا هميشه جلوي چشمم بود و هميشه به اين فکر ميکردم که چطور ميتوانم کاري داشته باشم که روي آب باشد.
آن وقتها ميدانستي هيچ دختر دريانوردي در ايران وجود ندارد؟
نه، نميدانستم. شايد همين هم باعث شد که از اول نااميدي را به دلم راه ندهم و براي رسيدن به هدفم تلاش کنم. البته بعد از چند وقت، همان روزهايي که تصميم گرفتم در کلاسهاي آموزش ملواني شرکت کنم فهميدم که تا به حال هيچ کارآموز دختر ديگري در اين کلاسها ثبتنام نکرده، اما ديگر فکر گرفتن گواهينامه در سرم افتاده بود و نميتوانستم قبول کنم که به همين راحتي عقبنشيني کنم.
چه چيزي باعث شد اين همه دردسر را تحمل کني؟ زندگي خيلي راحتي داشتي و دنبال دردسر ميگشتي؟
اتفاقا برعکس. من آن موقع فقط شانزده سالم بود، اما در همان سن هم چرخکار ماهري به حساب ميآمدم. کلا اگر قرار باشد کاري را ياد بگيرم سعي ميکنم در آن کار بهترين باشم. آن وقتها هم در شرکتي کار ميکردم که جليقه نجات ميدوخت. يک سري از جليقههاي نجات را هم به سفارش همان آموزشگاه دوخته بوديم. کمکم متوجه شدم در آن آموزشگاه دورههاي مختلف دريانوردي برگزار ميکنند و گواهينامه دريانوردي هم ميدهند. اينطوري شد که رفتم و در کلاسها ثبتنام کردم. اولش قبول نميکردند که ثبتنامم کنند، اما من گفتم هيچ قانوني وجود ندارد که شما بتوانيد با اشاره به آن من را ثبتنام نکنيد. مسوولان آموزشگاه هم بررسي کردند و متوجه شدند که درست ميگويم. اينطوري شد که ثبتنام کردم و دورهها را با بهترين نمرهها گذراندم و گواهينامه دريانورديام را هم گرفتم.
پس دورههاي زياد سختي هم نبودند که يک دختر 16 ساله توانسته از پسشان بر بيايد؟
آموزشها خيلي هم سخت بودند. مخصوصا براي من که جثه کوچکي دارم، اما هر چيزي که به دريانوردي مربوط است آنقدر هيجانانگيز است که خستگي را از ياد آدم ميبرد. در مورد کلاسها مشکلي که وجود داشت اين بود که همه علايم و عبارتهاي فني به زبان انگليسي نوشته و خوانده ميشدند. من هم در آن زمان نميتوانستم خوب انگليسي بخوانم يا بنويسم، اما بعد از چند وقت اين مشکل هم حل شد و زبان تخصصي دريانوردي را ياد گرفتم. غير از اين خيلي خوب از موتور و فوت و فن تعميرش سر درميآوردم. تا آن موقع کوچکترين چيزي در مورد کشتي و جزئيات کار با آن نشنيده بودم و حالا هر چيزي که ميشنيدم و ياد ميگرفتم جديد بود. همين نو بودن هم به من انرژي ميداد. در پايان يکي از دورهها من تنها کسي بودم که ميتوانستم در کوتاهترين زمان ممکن 70 مدل گره ملواني بزنم. با همان دستهاي کوچک و همان طنابهاي ضخيم و خشن.
روز امتحان سخت گرفتند؟
من دوبار امتحان دادم. تنها کسي بودم که مجبور شدم دوبار امتحان بدهم تا استادها مطمئن بشوند ميتوانم از پس کارها برآيم. البته اصلا استرسي نداشتم. خيلي راحت کارهايي را که ميخواستند انجام ميدادم و تازه يک چيزهايي هم اضافه ميکردم. من در دورهها اصلا به اين فکر نميکردم که حرفهاي استادها را گوش کنم که بتوانم امتحان بدهم. من به حرفهاي استادها خوب گوش ميدادم که بتوانم کار را خوب ياد بگيرم چون ميدانستم دير يا زود روي کشتي ميروم و به اين مهارتها احتياج دارم. اصلا امتحان و گواهينامه برايم مهم نبود. مهم اين بود که دريانورد ماهري بشوم. شايد به همين دليل هم بود که تقريبا از همه هم دورههايم بهتر کار را ياد گرفتم.
بعد از اينکه گواهينامه را گرفتي چه حسي داشتي؟
همان موقع که امتحان دادم فهميدم قبول شدهام. اولين حسم هم اين بود که ميخواستم در آب بپرم اما بعد از اينکه گواهينامهام را گرفتم تازه دردسرها شروع شد. دردسرهايي که ميگفتند ممکن است اولين دختري باشي که گواهينامه دريانوردي گرفته، اما حالا راه زيادي پيشرويت است تا اولين دختر دريانورد باشي.
چقدر طول کشيد تا اولين دختر دريانورد شدي؟
گواهينامه که در دستم آمد نميتوانستم بيکار باشم. از طرفي ديگر اصلا نميخواستم کارم در خشکي باشد. شايد ا
۵.۲k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.