آخرش یک شب از فرط تنهایی... ماه می آید به رخت خواابم ...
آخرش یک شب از فرط تنهایی... ماه می آید به رخت خواابم ... همانگونه متعجب به مروارید های خیس گونه هایم... دستم را میگیرد و با خود میبرد...
آخرش یک شب ته آسمان را میبینم...
همان جایی که ستاره ها و خورشید دوستان صمیمی هستند... !
همان جایی که برای تنها نماندن نیاز به التماس نیست.....
و تنهایی آنجا مفهومی ندارد....
آخرش یک شب ماه می آید....
#دخترافتاب.....
آخرش یک شب ته آسمان را میبینم...
همان جایی که ستاره ها و خورشید دوستان صمیمی هستند... !
همان جایی که برای تنها نماندن نیاز به التماس نیست.....
و تنهایی آنجا مفهومی ندارد....
آخرش یک شب ماه می آید....
#دخترافتاب.....
۱.۸k
۱۷ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.