Part12
Part12
اووووف,4ساااعت تمرین کردیمـ
دارم میمیرم از گرسنگی,نهااااالی!؟بزنگ غذا بیارن
_منم گشنمه
_الان میزنگمـ
نهال: اااا..... یه لحظه گوشییییی...... بچه هااا؟؟....چی میخورین؟؟
آوا: اممم.... من......چلو کباب میخوام😍 😋
حالا من چی بخوورممم؟اهاااا قرمه سبزی عاااالیه😋 😋 😋
آتریسا: من قرمههههههه سبزیییییییی می خواااااااااام🙋 🙋 🙋
نهال: ااااا جناب یه قرمه سبزی.... یه کباب کوبیده با یه ........ امممم... جوجه کباب....بله بله......ممنون...خداحافظ
نهال: تا چند دیقه دیگه میاد,چیکار کنیم؟
آوا: خدارو شکر..... من که دیگه دارم از گشنگی میمیرم.....
آتریسا: بچه هاااااا... برنامتون برای امروز چیه؟
نهال: ما که برنامه ای نداریم.... تو چی؟ باز چی تو سرته شیطون؟
لبخند شیطونی زدم و گفتم: امممم.... هیچی.... فقط امشب بیکارم گفتم با هم بریم بیرون...
آوا: من که پایم....
نهال:پس دیگه امشبو میترکونیم با هم😍 😜 😜
بعد حدودا یه ربع غذارو اوردن و نهال حساب کرد و بعد از اینکه حسابی خوردیم و هیچی از غذاهای خوشمزمون نموند دوباره رفتیم تو سالن...دیگه وقت رقصه...
آتریسا: بچه ها میاین برقصیم؟
آوا: چرا که نه؟من عااااااشق رقصم!!!
آتریسا: خب..... نهال؟
نهال: اممممم... راستش....من....
آتریسا: اه لوس بازس در نیار دیگه....
نهال:خیله خب..😕 😕 😕
آتریسا: عااااااااالی شد😍 😍 😍
فوری دست آوا و نهالو گرفتم و بردم تو اتاق لباس و به هر دو تاشون یه تیشرت طوسی با یه شلوار لی ساده دادم و به ترتیب تو اتاق لباسامونو عوض کردیم...
یه آهنگ حسابی میخوایم که برقصیم!!!
@roman_khooob
اووووف,4ساااعت تمرین کردیمـ
دارم میمیرم از گرسنگی,نهااااالی!؟بزنگ غذا بیارن
_منم گشنمه
_الان میزنگمـ
نهال: اااا..... یه لحظه گوشییییی...... بچه هااا؟؟....چی میخورین؟؟
آوا: اممم.... من......چلو کباب میخوام😍 😋
حالا من چی بخوورممم؟اهاااا قرمه سبزی عاااالیه😋 😋 😋
آتریسا: من قرمههههههه سبزیییییییی می خواااااااااام🙋 🙋 🙋
نهال: ااااا جناب یه قرمه سبزی.... یه کباب کوبیده با یه ........ امممم... جوجه کباب....بله بله......ممنون...خداحافظ
نهال: تا چند دیقه دیگه میاد,چیکار کنیم؟
آوا: خدارو شکر..... من که دیگه دارم از گشنگی میمیرم.....
آتریسا: بچه هاااااا... برنامتون برای امروز چیه؟
نهال: ما که برنامه ای نداریم.... تو چی؟ باز چی تو سرته شیطون؟
لبخند شیطونی زدم و گفتم: امممم.... هیچی.... فقط امشب بیکارم گفتم با هم بریم بیرون...
آوا: من که پایم....
نهال:پس دیگه امشبو میترکونیم با هم😍 😜 😜
بعد حدودا یه ربع غذارو اوردن و نهال حساب کرد و بعد از اینکه حسابی خوردیم و هیچی از غذاهای خوشمزمون نموند دوباره رفتیم تو سالن...دیگه وقت رقصه...
آتریسا: بچه ها میاین برقصیم؟
آوا: چرا که نه؟من عااااااشق رقصم!!!
آتریسا: خب..... نهال؟
نهال: اممممم... راستش....من....
آتریسا: اه لوس بازس در نیار دیگه....
نهال:خیله خب..😕 😕 😕
آتریسا: عااااااااالی شد😍 😍 😍
فوری دست آوا و نهالو گرفتم و بردم تو اتاق لباس و به هر دو تاشون یه تیشرت طوسی با یه شلوار لی ساده دادم و به ترتیب تو اتاق لباسامونو عوض کردیم...
یه آهنگ حسابی میخوایم که برقصیم!!!
@roman_khooob
۱.۴k
۲۷ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.