من بی تو شعر مینویسم...
من بی تو شعر مینویسم...
موهایم را کوتاه میکنم...
گاهی میبافم گاهی رهایشان میکنم به دست باد...
گاهی روی ناخن هایم برگ گل کوکب میچسبانم گاهی لاکشان میزنم سرخ یا سیاه...
گاهی به صورتم سیلی میزنم تا سرخ نگاهشان دارم گاهی رژگونه میزنم ...
وقتی تو نیستی تمام زنانگی ام را بکار میگیرم تا نبودنت را جبران کنم اما باز هم نمیشود...
تو بدون من چه میکنی؟؟بر ایوان شب مینشینی ستاره میشماری؟؟یا دلنوشته های پراکنده ی مرا با سرانگشتت بر روی پوست سرد شب میکشی؟؟یا دست میگذاری بر جای خالی من که نبودنم را یاد آوری کنی....
بمن بگو اصلا حواست هست که خیلی وقت است که نیستم؟؟.......
موهایم را کوتاه میکنم...
گاهی میبافم گاهی رهایشان میکنم به دست باد...
گاهی روی ناخن هایم برگ گل کوکب میچسبانم گاهی لاکشان میزنم سرخ یا سیاه...
گاهی به صورتم سیلی میزنم تا سرخ نگاهشان دارم گاهی رژگونه میزنم ...
وقتی تو نیستی تمام زنانگی ام را بکار میگیرم تا نبودنت را جبران کنم اما باز هم نمیشود...
تو بدون من چه میکنی؟؟بر ایوان شب مینشینی ستاره میشماری؟؟یا دلنوشته های پراکنده ی مرا با سرانگشتت بر روی پوست سرد شب میکشی؟؟یا دست میگذاری بر جای خالی من که نبودنم را یاد آوری کنی....
بمن بگو اصلا حواست هست که خیلی وقت است که نیستم؟؟.......
۷۰۶
۰۱ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.