میخوام ادامه ی فن فیکLove Selected رو براتون بزارم امیدوا
میخوام ادامه ی فن فیکLove Selected رو براتون بزارم امیدوارم خوشتون بیاد😊
یه خواهشی ازتون دارم میشه برام نظر بزارید حداقل یکم برای نوشتنش انرژی داشته باشم
fiction Love Selected ep2
اهان میگم....
تق تق
صدای شیشه ی ماشین اومد،کنارم رو نگاه کردم یه پسر قد بلند و با موهای مشکی بود به سمت مایا برگشتم
-به خشکی شانس اصلا نگم بهتره
و یه نیم نگاه به پسره کرد و سرش رو به سمت پنجره ماشین چرخوند
منم برگشتم سمت پسره شیشه رو پایین دادم:بله چیزی شده
یهو مایا جوری سمتم پرید و شیشه رو داد بالا که واقعا ترسیدم،اون پسره هم یه خنده ی کوچیک کرد و به مایا نگاه کرد و منتظر موند
برگشتم سمت مایا و تقریبا داد زدم:یااااا چته خره قلبم ایستاد چرا یهو رم میکنی 0_0
-ب...بدبخت شدیم
-چییی؟؟؟چرا؟؟؟
-تو...تو نمیدونی اون کیه؟؟؟
و به پسر که هنوز منتظر بود اشاره کرد
-باید بدونم کیه... به من چه اونم حتما یکی از دانشجو هاس دیگه انقدر ترس داره... نمیدونستم از پسر ها میترسی
-برو گمشو من از پسر ها نمیترسم ولی از این یکی میترسم اون...اون و اب دهنشو صدا دار قورت داد
-بگو دیگه اون کیه که تو اینجوری ازش میترسی اونم تو
-اسمش پارک چانیوله یکی از خر پول های سئوله خیلی خوشتیپه ولی چطوری بگم یه روی خراب داره کلا توی یکی از بهترین بار های شهر با دو تا از دوستاش که اونا هم جز خر پول های سئول ان ول هستن بعضی ها میگن هر شب با یکیه تازه کسایی رو که زیرش ان رو هم باید خودش انتخاب کنه روی هر کی بخواد میتونه دست بزاره و انتخابش کنه فرقی نمیکنه کی باشه
-چی؟یعنی چی؟یعنی اون منو انتخااا... یکم تو فکر رفتم و باخودم زمزمه کردم:پس بهتره یه کاری بکنم که از ده کیلو متری من هم رد نشه یهو زدم زیر خنده:هه بعد این همه کسل بودن یکم سرگرمی بد نیست
مایا با چشمای که کاملا از حدقه زده بود بیرون بهم نگاه میکرد 0_0
-میدونستم دیوانه ای ولی نمیدونستم تا این حد زیاده تو واقعا خری مطمئن باش اگه بهش پا بدی یه کاری باهات میکنه که تا یه ماه نمیتونی راه بری بفهم خره دست از این عادت بدت بردار اه از همون کلاس اول با پسر ها دعوا میکردی کار دستمون میدادی ولی الان نه دیگه لونا تو....
تق تق
دوباره صدای در اومد اصلا حواسم نبود پارک چانیول هنوز اون بیرون واستاده بود
روبه مایا برگشتم و به علامت ساکت دستم روی لبم گزاشتم و لبخندی شیطنت آمیز روی لبم اومد و سمت چانیول برگشتم و شیشه رو پایین دادم:بله؟؟؟عمرتون؟؟؟
-مثله این که دوستت خیلی ترسیده و به سمت مایا اشاره کرد
-چیزی نیس خوبه امممم.... میشه بری کنار میخوام پیاده شم
از جلوی در ماشین رفت کنار پیاده شدم مایا هم هیچی نمیگفت پشت سر من از ماشین پیاده شد در ماشین رو قفل کردم برگشتم سمت پارک چانیول:خوب نگفتی چیکار داری؟؟؟زود باش باید برم سر کلاس
-هیچی برو فقط میتونم بدونم اسمت چیه؟؟
-چطور؟؟؟
-هیچی همینجوری
-هه اسمم لوناست اونوقت شما؟؟؟
-چانیول پارک چانیول از آشنایی باهاتون خوشبختم .....
جونگین: هی چان بیا دیگه چیکار میکنی
چان:الان
برگشت و روبه من گفت:فعلا خانم کوچولو بعدا میبینمت
یه جور هایی دهنم باز مونده بود این اون پسره وحشتناکی بود که دو دقه پیش مایا میگفت خدایش اصلا بهش نمیاد.
مایا دوس خیلی خوبیه و نمیدونم چطوری ولی همیشه میتونه ذهنم رو بخونه:زیادی به خودت فشار نیار عادتشه همیشه اینجوری دختر هارو خر میکنه و بعد.....
-خوب بسه دیگه بریم سر کلاس ، یه نگاهی به ساعتم کردم:تا همین الانشم استاد رامون بده خیلیه
دست مایا رو گرفتم و با هم به سمت کلاس دویدیم.دم در کلاس واستادیم هر دومون نفس نفس میزدیم یه نفس عمیق کشیدیم و وارد کلاس شدیم:سلام استاد اجازه هس؟
استاد-چرا دیر کردین؟؟؟
-ببخشید استاد
مایا-یکی گیر داده بود بهمون واسه همین دیر شد ببخشید
استاد-دیگه تکرار نشه چون هنوز درس رو شروع نکردایم میزارم بیاین تو
-ممنون استاد
مایا-مرسی
هر دومون رفتیم و سر جاهامون نشستیم
یه چند دقه بعد صدای در اومد
استاد-بله
اون مستر یودا همین الان تصمیم گرفتم اسمش رو بزارم مستر یودا خیلی بهش میاد :) و اون دو نفر دیگه از دوستاش که مایا گفت باهاش اومدن تو
استاد-اوع،اقای پارک چانیول چیزی شده؟؟
0_0 چیییی اقای پارک چانیول*_*
(این قسمت رو یکم بیشتر گزاشتم تا نصفه های قسمت سوم امیدوارم خوشتون بیاد لطفا نظر بدید😔 )
یه خواهشی ازتون دارم میشه برام نظر بزارید حداقل یکم برای نوشتنش انرژی داشته باشم
fiction Love Selected ep2
اهان میگم....
تق تق
صدای شیشه ی ماشین اومد،کنارم رو نگاه کردم یه پسر قد بلند و با موهای مشکی بود به سمت مایا برگشتم
-به خشکی شانس اصلا نگم بهتره
و یه نیم نگاه به پسره کرد و سرش رو به سمت پنجره ماشین چرخوند
منم برگشتم سمت پسره شیشه رو پایین دادم:بله چیزی شده
یهو مایا جوری سمتم پرید و شیشه رو داد بالا که واقعا ترسیدم،اون پسره هم یه خنده ی کوچیک کرد و به مایا نگاه کرد و منتظر موند
برگشتم سمت مایا و تقریبا داد زدم:یااااا چته خره قلبم ایستاد چرا یهو رم میکنی 0_0
-ب...بدبخت شدیم
-چییی؟؟؟چرا؟؟؟
-تو...تو نمیدونی اون کیه؟؟؟
و به پسر که هنوز منتظر بود اشاره کرد
-باید بدونم کیه... به من چه اونم حتما یکی از دانشجو هاس دیگه انقدر ترس داره... نمیدونستم از پسر ها میترسی
-برو گمشو من از پسر ها نمیترسم ولی از این یکی میترسم اون...اون و اب دهنشو صدا دار قورت داد
-بگو دیگه اون کیه که تو اینجوری ازش میترسی اونم تو
-اسمش پارک چانیوله یکی از خر پول های سئوله خیلی خوشتیپه ولی چطوری بگم یه روی خراب داره کلا توی یکی از بهترین بار های شهر با دو تا از دوستاش که اونا هم جز خر پول های سئول ان ول هستن بعضی ها میگن هر شب با یکیه تازه کسایی رو که زیرش ان رو هم باید خودش انتخاب کنه روی هر کی بخواد میتونه دست بزاره و انتخابش کنه فرقی نمیکنه کی باشه
-چی؟یعنی چی؟یعنی اون منو انتخااا... یکم تو فکر رفتم و باخودم زمزمه کردم:پس بهتره یه کاری بکنم که از ده کیلو متری من هم رد نشه یهو زدم زیر خنده:هه بعد این همه کسل بودن یکم سرگرمی بد نیست
مایا با چشمای که کاملا از حدقه زده بود بیرون بهم نگاه میکرد 0_0
-میدونستم دیوانه ای ولی نمیدونستم تا این حد زیاده تو واقعا خری مطمئن باش اگه بهش پا بدی یه کاری باهات میکنه که تا یه ماه نمیتونی راه بری بفهم خره دست از این عادت بدت بردار اه از همون کلاس اول با پسر ها دعوا میکردی کار دستمون میدادی ولی الان نه دیگه لونا تو....
تق تق
دوباره صدای در اومد اصلا حواسم نبود پارک چانیول هنوز اون بیرون واستاده بود
روبه مایا برگشتم و به علامت ساکت دستم روی لبم گزاشتم و لبخندی شیطنت آمیز روی لبم اومد و سمت چانیول برگشتم و شیشه رو پایین دادم:بله؟؟؟عمرتون؟؟؟
-مثله این که دوستت خیلی ترسیده و به سمت مایا اشاره کرد
-چیزی نیس خوبه امممم.... میشه بری کنار میخوام پیاده شم
از جلوی در ماشین رفت کنار پیاده شدم مایا هم هیچی نمیگفت پشت سر من از ماشین پیاده شد در ماشین رو قفل کردم برگشتم سمت پارک چانیول:خوب نگفتی چیکار داری؟؟؟زود باش باید برم سر کلاس
-هیچی برو فقط میتونم بدونم اسمت چیه؟؟
-چطور؟؟؟
-هیچی همینجوری
-هه اسمم لوناست اونوقت شما؟؟؟
-چانیول پارک چانیول از آشنایی باهاتون خوشبختم .....
جونگین: هی چان بیا دیگه چیکار میکنی
چان:الان
برگشت و روبه من گفت:فعلا خانم کوچولو بعدا میبینمت
یه جور هایی دهنم باز مونده بود این اون پسره وحشتناکی بود که دو دقه پیش مایا میگفت خدایش اصلا بهش نمیاد.
مایا دوس خیلی خوبیه و نمیدونم چطوری ولی همیشه میتونه ذهنم رو بخونه:زیادی به خودت فشار نیار عادتشه همیشه اینجوری دختر هارو خر میکنه و بعد.....
-خوب بسه دیگه بریم سر کلاس ، یه نگاهی به ساعتم کردم:تا همین الانشم استاد رامون بده خیلیه
دست مایا رو گرفتم و با هم به سمت کلاس دویدیم.دم در کلاس واستادیم هر دومون نفس نفس میزدیم یه نفس عمیق کشیدیم و وارد کلاس شدیم:سلام استاد اجازه هس؟
استاد-چرا دیر کردین؟؟؟
-ببخشید استاد
مایا-یکی گیر داده بود بهمون واسه همین دیر شد ببخشید
استاد-دیگه تکرار نشه چون هنوز درس رو شروع نکردایم میزارم بیاین تو
-ممنون استاد
مایا-مرسی
هر دومون رفتیم و سر جاهامون نشستیم
یه چند دقه بعد صدای در اومد
استاد-بله
اون مستر یودا همین الان تصمیم گرفتم اسمش رو بزارم مستر یودا خیلی بهش میاد :) و اون دو نفر دیگه از دوستاش که مایا گفت باهاش اومدن تو
استاد-اوع،اقای پارک چانیول چیزی شده؟؟
0_0 چیییی اقای پارک چانیول*_*
(این قسمت رو یکم بیشتر گزاشتم تا نصفه های قسمت سوم امیدوارم خوشتون بیاد لطفا نظر بدید😔 )
۱۶.۰k
۲۵ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.