قبلا که گرم دوست داشتن بودم
قبلا که گرم دوست داشتن بودم
هیچوقت فکرش رو هم نمیکردم که یه لحظه ازش جدا بشم
همش توذهنم فکر میکردم تا اخر عمر کنارش میمونم
کلی ارزو واسه خودم میدیدم که فلان میشه ...
همیشه ترس این و داشتم که یه روزی همه چی تموم بشه،ترس اینکه نباشه من چجوری زندگی کنم...دوست داشتن بیش از حد ادم و به جنون میرسونه...بعضی وقتا انقدر از یه حرف میرنجیدم که کل دنیا رو سرم اوار میشد،بعضی وقتا هم انقدر دلم خوش میشد با یه حرف که انگار دنیارو بهم دادن...اینا همه اوایل خوب بود...
لعنت به زمان و زمونه که ادمارو تغییر میده
انقدر ازم دور شد که حتی نای حرف زدنم باقی نمونده بود.خیلی سخته بدون خداحافظی یه ادمی از پیشت بره و تو ندونی باید منتظرش بمونی یا فاتحش رو بخونی...
بعضی وقتا ادم انقدر یکی رو دوست داره که حتی یادش میره نیاز داره یکی هم اونو دوست داشته باشه ...انقدر گذشت انقدر گذشت که زمان کاری کرد که منم عوض بشم...شدم ادمی که فقط میگذرونه روز هاشو،هیچ ذوقی همنداره ازینکه اتفاق خاصی رخ بده...
نمیدونم باید به خاطر این حالت زندگیم خوشحال باشم یا ناراحت ولی خیلی دلم راحته که حداقل دیگه دلم نمی رنجه از دست کسی نه بهش بربخوره و نه کاری به کار کسی داشته باشه..راستش ازینکه بتونی عشق یک طرفه رو کنار بذاری انگار تازه متولد شدی...
درسته بعدش سخت میگذره ولی اگه چند وقتی بگذره عادی میشه...
رابطه و عشقای امروزی که بهش میگن در حقیقت عادتی هست که ادما به همدیگه پیدا میکنن.عادت به بودن به نشستن تو کافه به قدم زدن و چت کردن ....زمان که بگذره عادت ادم ها هم تغییر میکنه.هر چند بستگی ادم هم داره .خیلیا هم هستن که از روی تنهایی فکر میکنن عاشق هستن و هنوزم التماس فرد رفته رو میکنه.چقدر بده که فکر میکنن همه زندگی اون کسی هست که رفته.اینکه انقدر دوست داشتن زیاد باشه که دست به هر کاری بزنن همه چی برمیگرده به کمبود محبت و ضعف ادما...
اینکه خودتو له کنی تا یکی کنارت باشه از مرگ هم بدتره...نمیدونم چه اتفاقی افتاده ولی کاش این توهمات دوست داشتن از قلب ادما به عقلشون برسه
اینکه اکثرا داغونن واسه اینه که دیگه به هیچی فکر نمیکنن و همه چیز و یادشون رفت !
حتی خودشون و اینکه اخر که چی برگرده که چی بشه :)
Kolbey_gham
هیچوقت فکرش رو هم نمیکردم که یه لحظه ازش جدا بشم
همش توذهنم فکر میکردم تا اخر عمر کنارش میمونم
کلی ارزو واسه خودم میدیدم که فلان میشه ...
همیشه ترس این و داشتم که یه روزی همه چی تموم بشه،ترس اینکه نباشه من چجوری زندگی کنم...دوست داشتن بیش از حد ادم و به جنون میرسونه...بعضی وقتا انقدر از یه حرف میرنجیدم که کل دنیا رو سرم اوار میشد،بعضی وقتا هم انقدر دلم خوش میشد با یه حرف که انگار دنیارو بهم دادن...اینا همه اوایل خوب بود...
لعنت به زمان و زمونه که ادمارو تغییر میده
انقدر ازم دور شد که حتی نای حرف زدنم باقی نمونده بود.خیلی سخته بدون خداحافظی یه ادمی از پیشت بره و تو ندونی باید منتظرش بمونی یا فاتحش رو بخونی...
بعضی وقتا ادم انقدر یکی رو دوست داره که حتی یادش میره نیاز داره یکی هم اونو دوست داشته باشه ...انقدر گذشت انقدر گذشت که زمان کاری کرد که منم عوض بشم...شدم ادمی که فقط میگذرونه روز هاشو،هیچ ذوقی همنداره ازینکه اتفاق خاصی رخ بده...
نمیدونم باید به خاطر این حالت زندگیم خوشحال باشم یا ناراحت ولی خیلی دلم راحته که حداقل دیگه دلم نمی رنجه از دست کسی نه بهش بربخوره و نه کاری به کار کسی داشته باشه..راستش ازینکه بتونی عشق یک طرفه رو کنار بذاری انگار تازه متولد شدی...
درسته بعدش سخت میگذره ولی اگه چند وقتی بگذره عادی میشه...
رابطه و عشقای امروزی که بهش میگن در حقیقت عادتی هست که ادما به همدیگه پیدا میکنن.عادت به بودن به نشستن تو کافه به قدم زدن و چت کردن ....زمان که بگذره عادت ادم ها هم تغییر میکنه.هر چند بستگی ادم هم داره .خیلیا هم هستن که از روی تنهایی فکر میکنن عاشق هستن و هنوزم التماس فرد رفته رو میکنه.چقدر بده که فکر میکنن همه زندگی اون کسی هست که رفته.اینکه انقدر دوست داشتن زیاد باشه که دست به هر کاری بزنن همه چی برمیگرده به کمبود محبت و ضعف ادما...
اینکه خودتو له کنی تا یکی کنارت باشه از مرگ هم بدتره...نمیدونم چه اتفاقی افتاده ولی کاش این توهمات دوست داشتن از قلب ادما به عقلشون برسه
اینکه اکثرا داغونن واسه اینه که دیگه به هیچی فکر نمیکنن و همه چیز و یادشون رفت !
حتی خودشون و اینکه اخر که چی برگرده که چی بشه :)
Kolbey_gham
۳۵.۱k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.