نام رمان : فانوس
نام رمان : فانوس
نویسنده : *MaHtab* کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
بارون محکم به صورت رنگ پیرده و سردش میخورد. صدای جیغ زنی که زجر میکشید از بین اون همه سر و صدا به گوش میرسید. لباس کوتاه قرمزش دورش چسبیده بود و از سر موهای طلایی و بلندش آب میچیکد. آسمون غرشی کرد و بارون تند تر شد.
دستاش رو دور بازوش گره کرد و از سرما به خودش لرزید. چشمای وحشت زده اش رو بین جمعیت چرخوند. انگار هیچ کدومشون متوجه سیلی که توی راه بود نشده بود. همه همچنان در حال رقص بودند.
استخون های دردناکش رو به درخت فشار داد و پاهاش رو به خودش نزدیک کرد. صدای قهقهه ای از پشت سرش می اومد و…
www.98ia.com
nafas
نویسنده : *MaHtab* کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
بارون محکم به صورت رنگ پیرده و سردش میخورد. صدای جیغ زنی که زجر میکشید از بین اون همه سر و صدا به گوش میرسید. لباس کوتاه قرمزش دورش چسبیده بود و از سر موهای طلایی و بلندش آب میچیکد. آسمون غرشی کرد و بارون تند تر شد.
دستاش رو دور بازوش گره کرد و از سرما به خودش لرزید. چشمای وحشت زده اش رو بین جمعیت چرخوند. انگار هیچ کدومشون متوجه سیلی که توی راه بود نشده بود. همه همچنان در حال رقص بودند.
استخون های دردناکش رو به درخت فشار داد و پاهاش رو به خودش نزدیک کرد. صدای قهقهه ای از پشت سرش می اومد و…
www.98ia.com
nafas
۱.۵k
۱۵ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.